سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به غالب پسر صعصعه ابو الفرزدق در گفتگویى که میانشان رفت فرمود : ] شتران فراوانت را چه شد ؟ [ گفت : امیر مؤمنان پرداخت حقوق پراکنده‏شان کرد . این بهترین راه آن است . [نهج البلاغه]

فقر و نیاز ...

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/16 1:7 عصر

پیرمرد از فروشنده لوازم صوتی و تصویری پرسید:

می شه به جای پول ال ای دی گوسفند بهتون بدم ؟




کلمات کلیدی :

این متن مخاطب خاص دارد1

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/16 1:6 عصر

نوشته های  پر مهرت

بوی بهشت می دهند و

چشمان مهربانت

نوید بخشندگی الهی

.

.

.

.

.

این نوشته مخاطب خاص "دارد".




کلمات کلیدی :

مجلس دهم

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/16 12:58 عصر



مردی که می رفت
و

زنی پشت سرش داد می زد:

آرامتر برو پسر زهرا!

 

 

ظهر بود.

یکی بود و

هیچ کس نبود ....




کلمات کلیدی :

مجلس نهم

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/16 12:56 عصر


"مردی که حساب بلد نبود ..."


می شد تشنه از سر شط بلند نشود.

وقتی گفتند: "آب بیاور" می شد سیاهی هایی که دو سوی نهر، پشت درخت ها بودند بشمارد و حساب کند که نمی شود.

شب پیش که فامیل هایش در سپاه یزید، پنهانی امان نامه آوردند، می شد کمی فکر کند قبل از اینکه سرشان داد بزند:"می گویید من در امانم، پسر فاطمه (س) در امان نیست؟".

 

زیرک و شجاع بود و هوای همه چیز را داشت.

پرچم را برای همین داده بودند دستش. می شد به او تکیه کرد.
فقط پای برادرش که به میان می آمد ...

 

1. عباس ابن علی ابن ابیطالب (ع)

 

منبع: "مجلس تنهایی"، فاطمه شهیدی




کلمات کلیدی :

داغ برادر نبینی

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/13 1:13 عصر

الهی درد مشتاقی نبینی

الهی غریت ساقی نبینی

الهی که بالا عکس داداش هات

بمیری و هوالباقی نبینی

 ذکر دل اباعبدلله بر بالین علمدارش

الان انکسر ظهری

داغ برادر نبینی ایشالا . .. .




کلمات کلیدی :

مجلس هشتم

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/13 1:6 عصر


"مردی که راه رفتنش قشنگ بود ...1"

 

صدای شمشیرش می آمد، صدای تاخت اسب و زمزمه شعری که می خواند.

"این مبارزه، جوهره مردان را آشکار میکند. این مبارزه، ادعا را از حقیقت جدا می کند".

نفس ها حبس بود. جوان های خویشاوند، سر لای زانو ها پنهان کرده بودند تا فریادی را که در راه بود نشنوند.
جوان ها، نیمه شب، دور از چشم بزرگتر ها رفته بودند بیابان، با هم پیمان بسته بودند، پیش از علی اکبر (ع) بروند....

می دانستند که هر زخم تن علی، پدرش را تکه تکه می کند ...

اما مگر پدر و پسر گذاشته بودند.

علی گفته بود: "من باشم و شما بروید؟"
پدر گفته بود: "اول علی! فقط قبل رفتن چند قدم پیش رویم راه برود".

1.سبط اکبر، حضرت علی اکبر (ع)

 

منبع: "مجلس تنهایی"، فاطمه شهیدی




کلمات کلیدی :

مجلس هتم

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/13 1:6 عصر


"مردی که گونه های سیاهی داشت ...1"

 

آزادش کرده بودند که جانش را بردارد و هر کجا خواست برود. کوفه یا مدینه. غلام سیاه اما نرفت. ماند. خون از همه زخم هایش بیرون می ریخت. آخرین نفس ها بود. تنش آرام آرام سرد می شد که صورتش نا گهانی گرم شد. به زحمت چشم باز کرد. گونه امام چسبیده به گونه سیاه  او.

بریده بریده گفت: "خوشبخت تر از من کسی هست؟".

و چشم بست.

 

1.اسلم ابن عمرو

 

منبع: "مجلس تنهایی"، فاطمه شهیدی




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5   >>   >
قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ