((آه)) را بر عکس کردم ((ها)) کنم آیینه را نیستی آیینه ی بی روح
بسم الله....
سلام و گاهی همین سلام خیلی طول می کشد و تبدیل می شود به یک بغض و همین بغض که خیلی بماند رسوب می کند و تیشه ی هق هقی اگر باشد همین رسوب ها را که بتراشی می بینی کلی کلمه داری..... کلمه ها را با دقت بتراش و کنار هم بچین و صبر کن .... آفتاب که طلوع کند می بینی دامت پر از غزل شده شاید یکی مثل این :
ساده شاعر می شوم... در شهر ...با لبخند تو
عشق اسطوره ای نستوه می خواهم چه کار؟
((آه)) را بر عکس کردم ((ها)) کنم آیینه را
نیستی آیینه ی بی روح می خواهم چه کار؟
کلمات کلیدی :