سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدترینِ برادرانت، کسی است که تو را به مدارانیازمند کند و به عذرخواهی ناچارت سازد . [امام علی علیه السلام]

شهید شاعری و کارگشایی از هم رزمش

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 93/9/3 12:35 عصر

 

 1 چند وقتی پیش توی همین شبکه های مجازی توسط یکی از دوستان وارد گروهی شدم که متشکل از دوستان و هم محلی های قدیمی بود.

اما حالا خیلی وقت است که در محل نیستند. ومناطق دیگر تهران ساکن هستند.

توی گروه با خیلی از دوستان قدیمی برادرم آشنا شدم. و صحبت از کتاب چتربازی در امواج شد.

و خوشحالی دوستانش از چاپ این کتاب و پیشنهادات ونظرات و خاطرات جدیدی داشتند.

2 چند روز پیش آقای زینتی فر دوست و هم رزم برادرم را دیدم. خوش و بشی کردیم.

از اداره بیمه آمده بود گفت چند ماهیه درگیر جمع کردن سوابق بیمه ام هستم.

گفتم: "انشالله که کارت راه بیفته. راستی با برخی از بچه های قدیمی محل که هم سن و سال خودتونن ارتباط گرفتم.

سراغتو ازم گرفتن، موردی نداره شمارتونو بهشون بدم؟"

نگاهی بهم کرد و گفت مشکلی نداره عزیزم از بچه های رزمنده هر کی رو دیدی شماره بده، مسئله ‏ای نداره...

 آقا منوچهر رفت خونه؛ منم رفتم یک سری به سیدخانم بزنم.

 

.                 شهید شاعری

فردا بعد از ظهر آقای زینتی فر تماس گرفت. خوشحال بود. گفت رضا جان خدا خیرت بده! 

جمع آوری این کتاب باعث شد من چند تا از دوستان قدیمی مو پیدا کنم. حقیقتش دیشب آقایی تماس گرفت و حال و احوال کرد.

اول خودشو معرفی نکرد. بعد چند دقیقه ای گفت من سعید یاسری هستم از بچه های قدیمی مسجد حمزه...

شماره شما رو از رضا شاعری گرفتم. عکس جواد چریک رو فرستادش برام. یاد شما افتادم. که خیلی باهاش دوست بودی...

آقا منوچهر همین طور پشت خط داشت صحبت می کرد و من گوش می دادم.

ایشون ادامه داد: رضا جان! وقتی آقای یاسری داشت خداحافظی می کرد.

گفت راستی آقا منوچهر من تو اداره بیمه کار می کنم، اگر کاری چیزی بود بهم بگو از دستم بر بیاد حتما کمک ات می کنم!!

یکهو یاد مشکلی که در اداره بیمه داشتم افتادم. بهش گفتم و اتفاقا مسئول همین کار تو اداره بیمه آقای یاسری بود...

خوشحال شدم بیشتر از این بابت این که عکس جواد، هم نشینی با جواد باعث شد بعد از سال ها یه دوستی از من یاد بکنه و زنگ بزنه.

من قطعا ایمان دارم که این مشکل رو جواد برام حل کردش...تا بهم یاد آوری کنه هنوز هواسم بهت هست!! J

فردا مطئنم که کارم راه می افته. این اتفاق برام جالب بود. روحمو شاد کرد گفتم به تو هم بگم یقیننا باعث شادی تو هم میشه!!

خداحافظی کردیم. من غرق در شادی و روشن تر شدن مفهوم آیه "وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ? بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ" آیه 169 سوره آل عمران

(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.

 

پانوشت 1: آقای زینتی فر فردای همون روز کارش راه افتاد

پانوشت 2: توی سال های گذشته هر بار آقا منوچهر راجع به جواد دادشم صحبت می کرد می گفت:

جواد خدا بیامرز ؛ چه وقتی زنده بود، چه وقتی شهید شد. همیشه کارای دنیایی ش زود راه می افتاد

وقتی شهید شد. با توجه به اینکه تقریبا چیزی از صورتش باقی نمونده بود، وقتی برای شناسایی رفتیم.

توی معراج الشهدا جز شهدای اولی بود که از معراج خارج شد. هر واحدی میرفتیم مدارکش برای امضا روی میز آماده بود...

 

 




کلمات کلیدی :

قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ