سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر گاه مؤمن را ساکت دیدید، بدو نزدیک شوید که حکمت القا می کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

عید در عید بود دیدار از نزدیک صفاش بیشتره

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/28 8:54 عصر

عیدی که نه،
عید در عید بود
دیدار حضرت یار
چند روز پیش در حضورش . ..

ایکاش بلیط مشهد ردیف بشه .  ..

اصلا دیدار از نزدیک صفاش بیشتره

ایکاش

اگر قسمت بشه

اینبار دست بوسی

چه صفایی داری سید ومولای من

چقدر توروحانی هستی

وقتی الان تصور میکنمآن لحظه را

قلبم تند تند میزند

نفسم بند می آید

هنوز تصویر آقا از نزدیک توی حسینه ی امام یادمه . . . صرح صریح

اللهم ارزقنا .. .




کلمات کلیدی :

اولین عیدی ام را از مادرم می گیرم -مثل همه ی این سال های نبودن پ

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/28 8:51 عصر

اولین روز عید

اولین عیدی ام را
از مادرم می گیرم
-مثل همه ی این سال های نبودن پدر-

 

تکه ای از زندگی اش را که به تمام وقف ما کرده است،
باز به خودمان می دهد!




کلمات کلیدی :

تخمه تان پوک من چهل طبقه به خدا نزدیکترم در این بی طبقه گی ت

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/28 8:37 عصر

« ناگهان عقربه ها می خشکند

و سیب نیمخورده ای

بر زمین

می غلتد ... »

و این بار این سیب بوی دست «آزاد» را داشت ...

این هم از مرگ احتمالی من :

« اتفاقی هستم در شرف لبه ی پشت بام این برج

آی آدمها !

         که آن پایین

بر خیابان شاد و خندانید

تخمه هاتان پوک !

من چهل طبقه به خدا نزدیکترم

                               در این بی طبقه گی توحیدی

چشمتان کور !

شما هم می خواستید مثل من ناامید شوید

حالا می توانستید گوش کنید به این روانشناس شیک و پیک

با این ماله که به هر چیز میکشد براق می شود

و عاقبت می توانستید زمین را انتخاب کنید به جای آسمان ...

                               ***

اتفاقی بودم بر لبه ی پشت بام

که نیفتادم .

          نیفتادم ؟؟! »

 




کلمات کلیدی :

بزرگان ما یک به یک می روند

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/27 7:37 عصر

امروز عصر که پیگیر مراسم دقیق این سید عزیز بودم

دامادش گفت قرار بود تهران دفنش کنیم اما انقدر اصرار کردن تا بردیمش بویئن زهرا

آدم غبطه میخوره به احول بعضی ها

انقدر خوب باشی که یه عده آدم گرچه همشهری اما از یه محل دیگه پافشاری کنند که تو محله ی اون ها دفن بشی

خوش به سعادتت مرد

میگن بر سرجنازه یه مومن اگر40نفر اعلام رضایت از میت بکنند خدا به خاطر آبروی اون مومنین اون شخص رو می بخشه . ..

خدایا توفیق بده ما هم  بنده ی خوبی باشیم صالح . ..




کلمات کلیدی :

مگر می شود از این همه آدم یکی تو نباشی

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/27 7:32 عصر

آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند...




کلمات کلیدی :

بزرگان ما می روند نوبت به نوبت

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/27 2:51 عصر

1)امروز صبح

تازه رسیده بودم سرکار

که مادر مکرمه تماس گرفت

بعد احوال پرسی گفت

رضا جان

آقا سید مسیح رو که میشناختی!؟؟ همون که همیشه میگفتی  من شیفته حرف زدن واخلاقشم .. .

گفتم خوب آره مادرم مگه میشه نشناسم!!

گفت: دیروز به رحمت خدا رفته، فردا مراسم سومشه

یادت نره بیای

 . ..

2)پیرمرد باصفا اهل دل

سادات طباطبایی

با اون محاسن سفید و لباس پیغمبر همیشه منو یاد آسد طاهر

پدربزرگ ام می انداخت.

آدم اهل دل وبا صفایی بود

یکی 2بار نذرش کردم ومستجاب شد.

ظاهرا کلی مرید داشته سمت بوئین زهرا که خودش وصیت کرده ببرندش اونجا دفنش کنم. البته نمیدونم شاید اینم یه نشونه باشه!!

دوستش داشتم

اینم یکی از اون 60 یا 70تا سادات ملبس اهل صفای خاندان(مادرم) پرپنچی طاهری، بود که دیروز بار سفر رو بست

خدا ایشالا رحمتش کنه

وایشالا جدش مارو هم شفاعت کنه

باید زودتر دست به کار بشم

و یه کتابی چیزی با کمک بزرگتر ها جمع آوری کنم. یه دوره ای تو  مراسم های بزرگ خانوادگی ما یه عالمه منبری با لباس پیغمبر

حضور داشتند. تصویر قشنگیه. که یه عالمه سادات اهل فن دور برت تجربه کرده باشی

3)داره دیر میشه باید بجنبم.




کلمات کلیدی :

لأبکیَنّ علیک بُکاءَ الفاقدین...

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/27 9:2 صبح

برایت گریه می کنم

مثل آنهایی که

دنبال تو می گردند

و خودشان گم شده اند...

 

 

............

هذا یوم الجمعه




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5   >>   >
قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ