پيام
+
يک او
سال هزار و سيصد و هشتاد و هفت هجري شمسي بود که "بيوتن" اميرخاني در آمد . خواندمش .
آن سال ها ، سه شنبه که سراغ چهل و هشتي ها مي رفتم ، هيچ کدامشان با من کاري نداشت . نه سهراب و نه کس ديگري . تازه قبري هم خالي نمانده بود . زد به سرم ، شنبه و يک شنبه و دوشنبه و چهار شنبه و حتي جمعه ها را هم امتحان کردم . بي خيال شدم . گفتم مثل بچه ي آدم مي روم يک دسته گل مي گيرم و پنج شنبه ها مي آيم سراغشان
زندگي رسم خوشاينديست
93/6/31
چلچراغ شهادت
رفتم . روي هر کدام از قبرها کسي نشسته بود : يکي نگاه مي کرد . يکي گريه مي کرد ؛ و اکثراً ساعتشان را گاه به گاه مي نگريستند .
صداي بلندگوي گلزار ، اکوي حسين حسين سيد ذاکر شده بود که مثل اوتيست بازي خشي – قبله ي حاجات مني لاس وگاس ... – کل گلزار را پر مي کرد .
سعيد عبدلي
@};-
سنگ صبور
خوندمش. توقعم بيشتر از اين بود . من او چيز ديگه اي بود
زندگي رسم خوشاينديست
هيچکدوم از کتاباش خوب نيست. ضعفهاي داستان نويسي داره اساسي. ولي متاسفانه ادعاي نويسنده ش دنيا رو برداشته. اينو توي همايشي که مربوط به نقد بيوتن ميشد و در مشهد و با حضور نويسنده برگزار شد فهميدم.