سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون از کارى ترسى بدان درشو ، که خود را سخت پاییدن دشوارتر تا در نشدن در کار و ترسیدن . [نهج البلاغه]

خونه پدری 3

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/16 12:6 صبح

هر سال تنها
جای خالی نبودنش گم می‌شود
در هیاهوی روزهای آخر سال

2 دلم گرفته از خانه ای که دلم راگرفت

3حرف های روی دلم مانده

آخر مگر ابر هم روی دل سنگینی می کند

 4هزار و یک بغض داشتی خانه قدیمی

هزار و یک خاطره و داستان

که باید شهرزاد قصه ها گریه کند . .

5)در تو سالها بغض در بغض گره خورد

6)بعد در کودکی منکودکی خوابید

با چشم های خیس

7)سیب سرخ را اولین بار آنجا فهمیدم

چه عطری داشت، من انگار از ازل عاشق اباعبدلله زاده شدم

8)یک بار در همان کودکی که الان با خود آن را دارم

و با همان شیطنت لبخند ها

نم نم باران بادکنک را ترکاند

من متحیر و ناراحت. پدر دست هایم را فشرد

باران شدیدتر شد. بابا رفت با یک بادکنک آمد

این بار حسابی خیس شده بود

9)من دردهایت را می‌شمارم
تو بغض‌هایم را

حساب بغض‌هایم از دستت در می‌رود !
وقتی که دردهایت از حرف‌هایت جا می‌افتند


10)هر آدمی حاضر است دنیایش را بدهد برای داشتن چیزی

یکی برگشتن به گذشته
دیگری رسیدن به آنچه ندارد
آن یکی برای آنچه از دست داده

من اما . .

گذشته ام تو بودی
تمام آنچه همیشه داشتم و نداشتم؛
و هر آنچه دنیا از من گرفت ..

دار و ندار و همه هستی‌ام را می‌دهم
یک لحظه
سرم را بگیر بر دامنت
دلتنگ و دل گرفته و غمگینم
می‌خواهم همان جا بمیرم . .

چقدر وجودت نعمت است

دوست داشتم خدمتت را بکنم

هرروز دستانت را ببوسم

خدایا چه توفیقی را از من گرفتی

11)یهوده به دنبال نشانی باران نگرد!

نگاهی به روزهای تقویم بینداز:
ابرها
گل‌ها
باران
همه مرده‌اند

12)دست بزن !
بر گلوی خیسم . .

جنس
آهم آشنا نیست؟



این نوشته پایان ندارد اگر بنویسم تا صبح می آید

به نیت 12معصوم پایان سخن




کلمات کلیدی :

قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ