ایمان ضعیفم
خدایا،
ایمان ضعیفم تاب مضظر شدن نداره
تاب نمیاره
بر باد میره
به بزرگی و کرمت بگذر از این امتحان .....
کلمات کلیدی :
خدایا،
ایمان ضعیفم تاب مضظر شدن نداره
تاب نمیاره
بر باد میره
به بزرگی و کرمت بگذر از این امتحان .....
نمی گویم
ولی تو بپرس ....
لبخند می زنم
ولی تو باور نکن ....
درد را نمی گویند
درد گفتنی نیست، چشیدنی است ....
درد سر بین گذر چند نفر و یک مادر
شده هر قافیه ام یک غزل دردآور
ای که از کوچه شهر پدرت میگذری
امنیت نیست از این کوچه سریعتر بگذر
دیشب از داغ شما فال گرفتم آمد
دوش می آمد و رخساره ... نگویم بهتر
من به هر کوچه خاکی که قدم بگذارم
ناخودآگاه به یاد تو میافتم مادر
چه شده، قافیهها باز به جوش آمدهاند
میخ در، فضه خبر، مادر و در، محسن پر
درد می آید و
می درد روح را
می شکند غرور را
.
.
.
من می مانم و جسم بی روح و مردانگی بی غرور .....
تو باش اما .....
بی مادر شب سحر نمی شود . ....
امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
ب
نگاهی به مشک
از زمانی که از مکه به سمت کربلا راه افتادخ، نگاهش مدام به عباس(علیه السلام) است. چه رشادتی، چه عظمتی، چه هیبتی. وقتی عباس(علیه السلام) هست، حسین(علیه السلام) یاد جوانیهای پدر میافتد. وقتی عباس(علیه السلام) هست همه احساس امنیت میکنند.
اما یک سوال فکر حسین(علیه السلام) را از مکه تا اینجا به خود مشغول ساخته. با وجود عباس، چگونه تقدیر الهی تحقق میپذیرد؟ برای چند لحظه چشمانش را میبندد و دوباره باز میکند. نگاهی به آسمان، نگاهی به عباس، نگاهی به مشک...