سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل، سرچشمه حکمت است . [امام علی علیه السلام]

غیبت

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/11/25 11:39 صبح

حرف مرا، پشت سرم، می‌زنی
خبرش می‌رسد؛
خوشحال می‌شوم که گناهانم را می‌شویی!

از گناه دوست‌داشتنت پاک؛
غرق در ثواب نفرتت می‌شوم!

روزها، بل ماه‌هاست، ثواب بیشتری می‌برم؛

 

نه دوستت دارم، نه از تو متنفرم!




کلمات کلیدی :

روی ماه خداوند را ببوس

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/11/16 8:50 عصر

پناه بابا ها دخترشان

 

 

 


عزیز میگه مردها هر قدر هم که بزرگ و باسواد و پول دار بشن، باز هم مثل بچه ها هستند. زود قهر میکنن،

زود پشیمون می شن و زود آشتی می کنن.

ممکنه جلو زن ها چیزی نگن اما تنها که شدند شروع می کنن به بغض کردن.

می گه به همین خاطره که کسی گریه ی مردها رو نمیبینه. عزیز میگه زن ها هر قدر هم که کوچیک باشن اما مادرند، پناه مردها هستند. حتی دختر کوچولوها پناه باباهاشون هستند .

 




کلمات کلیدی :

جنگ

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/11/16 7:35 عصر

جنگ

اگر چشم داشت

از شرم اشک‌های مادرم

هیچ تفنگی را شلیک نمی‌کرد؛


گلوله‌ها بر تن برادرم

او را مجروح می‌کرد

او بود که درد می‌کشید

او بود که شهید می‌شد؛


جنگ

نبرد نابرابری بود

که مادرم را نشانه رفته بود !

 




کلمات کلیدی :

آهای پارس بلاگی ها اینجا اشک هایی را برایتان پست کرده ام

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/11/8 4:37 عصر

 

 



مـــی گویــــند ...

گلـــوله پـــشت گـــلوله خوردی

تا قـــد بکـــشی

پدرم در قــــاب عکــــس های خانه

دنــــبال استــــخوانت مـــی گشت

آدم تــــوی عکس هــــیچ وقت پـــیر نمی شود

امــا تــو تا استـــخوان ترکانــدی

پدرم ســفید شد و به خواب رفـت

شـاید برای یک بــار خــوابت را ببــیند ...



پ...ن : ســـخت است تمام حرفـــهای نا گفته ات را به یکباره بگــویی...




کلمات کلیدی :

حال من خوب است اما با تو بهترمی شوم

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/11/5 10:47 عصر

حال من خوب است اما با تو بهترمی شوم      آخ، تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند        یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری           آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آن قدرها مرد هستم تا بمانم پای تو               می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل میل توست اما بی تو باور کن که من         در هجوم بادهای سخت، پرپر می شوم




کلمات کلیدی :

مثنوی از رفیق شفیقمان علی اکبر فرهنگیان شعر فتنه 1388

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/11/4 9:8 عصر

 

بعضی اوقات آدم ها روزی شون دوستان خوبه. سالها بود که از علی اکبر خبری نداشتم. روزگار طوری شد که بعد از 8سال به واسطه شخصی که با اونم به طور جالبی آشنا شدم علی اکبر فرهنگیان رو مجددا ملاقات کردم. اینم شعر برگزیده 9دی

بعد از سده ها آمد ازنسل علی مردی

مردی که صدایش شد لبریزهماوردی

 

حلقوم جهانی شد آبستن صد فریاد

آغاز شد این قصه از پانزده خرداد

 

بی ترس کفن ها را درواقعه پوشیدیم

از غیرت رگهامان چون رود خروشیدیم

 

گفتیم ازین موضع کوتاه نمی آییم

با قوم ولی نشناس ما راه نمی آییم

 

آنقدر خطر کردیم در معرض طوفان ها...

تا آن که گذر کردیم از قعر زمستان ها

 

آنقدر جوان دادیم...تا پیر زمان آمد

در باغ پر از لاله آن سرو چمان آمد

 

آن سروقد وقامت باغمزه قیامت کرد

برامت اسلامی تابود امامت کرد

 

تا بود...جهان مست ازعطر نفس او بود

با دشمن خود حتی در معرکه یک رو بود

 

***

 

یکباره غروب آمد خورشید مهاجر شد

تا آن طرف دنیا خورشید مسافر شد

 

***

 

آن روز دل دنیا پرشور و حسینی بود

جانها همه بی تاب و درسوگ خمینی بود

 

دیدیم ولایت را در یار خراسانی

خورشید نمایان شد بعد از شب بارانی

 

میثاق خمینی را با خامنه ای بستیم

تا لحظه جان دادن با خامنه ای هستیم

 

هیهات...ازین موضع کوتاه نمی آییم

با قوم ولی نشناس ما راه نمی آییم

 

ما مست می عشقیم چون خامنه ای ساقیست

تا مست می عشقیم هشیاریمان باقیست

 

انگور نمی خواهیم منشور کلامش هست

گمراه نمی گردیم تا نور کلامش هست

 

مشمول هدایت ما مصباح هدایت او

محتاج بصیرت ما مفهوم درایت او

 

حاشا که ازین مولا ما روی بگردانیم

بر خرمن نااهلان چون صاعقه می مانیم

 

از دست کسی جز او ماباده نمی نوشیم

در زیر لوای او سرباز کفن پوشیم

 

این خط ونشان ماست...این قرن زمان ماست...

ما حزب خدا هستیم...پیروزی از آن ماست

 

هیهات...ازین موضع کوتاه نمی آییم

با فتنه دجالان ما راه نمی آییم

 

ای قوم حسدورز و مرعوب و دغل پیشه

شیران همه بیدارند در چارسوی بیشه

 

این بیشه شیران است این مهد دلیران است

کوفه نشود اینجا...این کشور ایران است

 

دل خسته شدیم از بس صد رنگ شدید ای قوم

هی رنگ عوض کردید بد رنگ شدید ای قوم

 

جمعید به خود مشغول پیوسته پی مجهول

بر منصب بی عاری هستید کمی مسئول

 

بیدید که با بادی سرگشته و لرزانید

گردید که با بادی حیرت زده می مانید

 

دیریست که بیمارید از بس پی دینارید

آشفته بازارید از بس پی دینارید

 

یک عده تان ناصاف... یک عده تان حراف...

یک عده تان مفتون...رو‍?یازده...خالی باف!

 

دیدید که بی چیزید عاشور بپا کردید

بر خیمه زدید آتش ناجور خطا کردید

 

تا هلهله ها کردید بیداریمان دیدید

روزنهم دی شد بیزاریمان دیدید

 

هیهات...ازین موضع کوتاه نمی آییم

بافتنه دجالان ما راه نمی آییم


ای کاش همین گونه درکرب وبلا بودیم

ای کاش که سرباز شاه شهدا بودیم


هفتاد و دو تن حالا هفتاد و دو میلیونند

هفتاد و دو میلیون تن درمعرکه مجنونند




کلمات کلیدی :

قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ