ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/10/6 7:23 عصر
وقتی پسر باشی وآن هم پسر آخــــر
آن هم بعد از از دنیا رفتن 3پسر در خانواده
آن وقت دنیای مادرانه ِ پسرانه تو را فقط کسانی می فهمند که
پسرباشند و پسرآخــــــر
آن هم بعد از دنیا رفتن 3 پسر دیگر
و لذت شنیدن ِ « پسرم گفتن » را فقط کسانی می فهمند که
پسرباشند و پسر ِ آخـــــر و رضا !...
کافی ست مُعــَــلــَّـقْ باشی
میان ِ خواستن و نخواستنـَـ ت
« خواستن » ی از سر ِ دل
و « نخواستن » ی از سر ِ عقل
آن وقت است که میآید با تمام مهــــر ِ مادری اش، با تمام مهربانی اش در مقابلـ ت می نشیند
و به جنــــگ درونیــ ت پایان می دهد
شاید همه حرف هایش را این روزها از خیلی ها شنیده باشی
ولی فقط گفتن اوست که دلــــ ت را قــرص میکند
وقتی در چشـــم هایش بار دیگر میخوانی که جز خوشبختی ِ تـــو چیز دیگری نمیخواهد
وقتی همه حــــرف هایش مثل همیشه برایت ســــکینه ِ دل به همراه میآورد
دوست داری که بازهم برایــ ت بگوید از همه آنچه که ، برایــ ت از زبان او دلنشـــین است
آن وقت است که وقتی حـــرف هایش تمام می شود میبینی انگار هیچ وقت مُعــَــلــَّـقْ نبوده ای بین عقل و دلت
آن وقت است که میخواهی با تمام وجود در آغوشش بگیری و بر دستان پر مهرش بوسه بزنی
خدایا این مادر چه نعمتی ست که من داده ای
و تو مست از گرمای مهرش و اطمینان از حضورش به روز گار می گذاری
روزگاری از جنس مثال ها و صحبت های حکیمانه سیدخانم مادر دوست داشتنی من
آخر هر وقت میخواهد کسی را دعا کند می گوید
خدا انشالله روزگارت را روزگار کند
یاد حدیث امام صادق می افتم
هرکس 40روز خود را برای خدا خالص کند
خداوند حکمت را از دل او ر زبانش جاری می کند . . .
***
باید دوباره سجاده ام را پهن کنم و سجده کنم برای شکرت
به خاطر پدر و مادری این چنین یگانه
خدایا پدرم را بیامرز و مهمان سفره اباعبدالله کن و سایه مادرم را بر سرم مستدام کن
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/10/5 2:38 عصر
به – نُــه ِدی- ک نزدیک می شویــم ، ولایت مداریــ م بیشتر درد می گیرد !!
از غفلت ِ ما عاشــ ـــورای ِ 88 پدید آمد
خدارا شکر دیر نرسیدیــ م
اگرنه ؛ از دست داده بودیم اتمام ِ دینـِــ مان را ...
~~~~
ولایی ب ِ هوش باش !
بیشتر از این هایی که شمشیر را از رو بسته اند ، برای این نظام
باید از آن هایی که خود را « ذوب ِ در ولایت » معرفی میکنند ؛ ترسید !!
این کشور ، مار ِ در آستین کم نداشته و ندارد...
تا ولایت ِ ولی ، ولایت ِ فقیه را پشتیبانیم
که انشاالله صبح نزدیک است …
~~~~
روزها به طور طبیعی و به خودی ِ خود مثل همند.این انسان ها هستند این اراده ها و مجاهدت هاست که یک روزی را از میان روزهای دیگر برمیکشد و آن را مشخص می کند و مثل یک پرچمی نگه می دارد تا راهنمای دیگران باشد. روز دهم محرم فی النفسه با روزهای دیگر فرقی ندارد. این حسین بن علی - علیه السلام – است که به این روز جان می دهد. روز نهم دی هم از همین قبیل است. این مردمند که ناگهان با یک حرکت روز نهم دی را هم متمایز می کنند.
امام خامنه ای – 19/10/1388
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/10/1 3:12 عصر
« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ »
«انفــــال – 2 »
مــــؤمنان
تنها کسانى هستند که
هرگاه نام خــــــــــدا برده شود
"دلـــــ " هاشان ترســــــان میگردد
و هنگامى که
آیـــــات او بر آنـ ها خوانده مىشود،
" ایمانــ " شان فــــزونتر مىگردد
و تنها
بر پروردگارشان توکـــــــل دارند
آیه نوشتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ :
مؤمن
چقدر خوفـــــ ت بر رجا ء ـت غلبه کرده است ؟! ..
اصلا غلبه هم نه !
بین خوف و رجا بودنـ ت چقدر است ؟! ..
قربان ِ فضلــ ش بروم
اما از عدلـــ ش هم ، آگاهی ؟! ..
اطرافـ ت را نگاه کن
کم میبینی نشانه هایش را ،
برای بار دیگر به خاک افتادن ؟! ..
چقدر با دیدن آن ها باغ ایمانـ ت سر سبز تر شده است ؟! ..
اصلا ً اینها به کنار ...
خودت بگو
توکلــ ت را با چه میزانی بسنجم ، مــــؤمن؟! ..
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/10/1 3:7 عصر
به سبب امانت داری در بین مردم
ملقب به « محمد ِ امین » شده بود ...
***
این روزها امینی می خواهم
تا درد هایم را به دست هایش بسپارم
و یک دل ِ سیر در آغوشش گریه کنم
***
آقاجان شنیده ام شبیه ترین ِ مردمی به پیامبر رحمتمان ...
امینم می شوی؟! ...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/10/1 2:52 عصر
« اذن به یک لحظه نگاهـــَــم بده »
اللهم انی وقفت علی باب من ابواب ... چندباری پلک میزنم تا بتونم تابلوی اذن دخول را ببینم . نسیم سحری میخورد به صورتم و رد اشک بر صورت را خنک میکند . چقدر اذن دخول خوانده بودم از تهران آقاجان . بالاخره راهم دادی . چقدر هوا هست اینجا . چقدر حیات جاریست در تک تک ثانیه های اینجا . چقدر حضورت را حس میکنم آقای من . چقدر فرق دارد این سفر حتی در بدو ورودش . یرون مقامی و یسمعون کلامی . سرم را تا جای ممکن پایین می آورم . خجالتم دارد حضورم در پیشگاهت . یردون سلامی . میدانم که پاسخ داده ای اما گوش هایم سنگین شده اند زیر بار معصیتم که نمیشنوم صدای ربانی ات را . ادخل یا رسول الله ؟ اجازه هست ؟ . ادخل یا حجة الله ؟ تا اینجا که مرا خوانده ای اذن میدهی ؟ . ادخل یا ملائکه الله المقربین ؟ اجازه هست ؟ که اگر شنوایی ام مشکل نداشت صدای بال هایتان نمیگذاشت چیز دیگری بشنوم . فاذن لی یا مولای ؟؟ و چقدر صدا هست برای شنیدن اینجا اگر ... فاذن لی یا مولای ؟؟ فاذن لی یا مولای ؟؟ فاذن لی ؟؟
.
.
« اذن ِ دخول ِ حرم ِ تو یا ابالفضل ِ / باب عطا و کرم تو یا ابالفضل ِ »
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/10/1 2:44 عصر
...« هذا یوم الجمعة »...
پیامک می دهد :
ای منتظـــر !
گر عاشقی ، دگر تو مــرنجان امام ِ خویش
اندوه ِ کـــرب و بلا و اســـــارت ، مگر کم است ؟!...
می خواهم نباشم ...
×××××
آقا بیا و مـــــردانگی کن در حقـــ م
مـــ ـــرا بشکن و خراب کن
و از نو حبیب بساز برای درد های غربتــَ ت
تا شاید یک روزی من هم خطاب نامه ای شوم از تو
مثل همان ها که ارباب به حبیبش نوشت
«من الغریب الی الحبیب»
آقا من نه ندبه خوان ِ خوبی هستم
و نه پای عهد هایم نشسته ام
این درد ِ بی لیاقتی دارد مـــ ـــرا می کُشد
فریاد ِ « هل من ناصـــر ینصرنی »َ ت بلند است
و من هنوز برای جدت می گویم «یالیتنی کنت معکم...»
مگر نه اینکه امروز عاشورا و اینجا کربلایست؟!...
می دانم هنوز آنی نیستم که می خواهی
بیا آقای من
دستی بکش به این دل ِ سیاهـــ م
حبیب هم نشوم
اما می دانی که
نام ِ حضرت ِ مـــــادر را بر من نهاده اند
و ارثیه مــــــادری ِ تان سایه ی ِ سرم شده است
می خواهم « حره » ات شوم ...
و در آغوش ولایتــ ت تبری بجویم از همه دنیا و مافی هایش ...
بیا و مردانگی کن دستـــ م را بگیر و از این منجلاب بیرون بکش ...
بیا حضرت ِ باران ، نفس کم آورده ام ...
من از دست ِ خود ، به فریاد آمده ام ...
پنهان مکن جمال خود از عاشقان ِ خویش
...
کلمات کلیدی :