دارد می آید
مثل نسیم خنک و لطیف اردیبهشت.....
مثل باران های ناگهانی و دل انگیز روزهای بهار....
می آید و مستم می کند
مثل عطر بهار نارنج
می نشیند روی هره دلم و آرام نگاهم می کند
آرام و نگران
اینطوری نگاهم نکن !
من هنوز همان پسر بچه 5ساله ام که تمام خودم را در تو پیدا میکنم
**بعد نوشت : محض اطلاع دوستان کج اندیش :این نوشته برای مادرم بود....
یک کنج دنج و
یک سجاده و
حضور میخواهم ...
دعا، دعای خیر
و من کمی حضور میخواهم
داستان ای کوچه
سر دراز دارد . ..
باور کن
دیوار جای خوبی برای تکیه دادن نیست . .
درب خانه ای
ملول شده که خراب شود
آآرزو دارد خراب شود
آرزو میکند کاش همه وجدش بسوزد
اما . . .
وکینه ای که در دل دشمنان علی شعله ور میش ود
راه می‌روم
و به تو فکر میکنم
به این‌که:
مگر می‌شود به غیر از تو فکر کرد؟! ...
فهمیده ام؛
"تلخ و شیرین جهان، چیزی به جز یک خواب نیست
مرگ پایان میدهد یک روز این کابوس را..."
