پیرمرد باصفای محله ما
توی مسجد محله ما پیرمرد نازنینی هست که اهالی مسجد و محل خیلی دوستش دارند. او سال هاست که بازنشسته شده و در حوالی مسجد خودمان ساکن است و تا جایی که یادم می آید مسئول امور مالی مسجد بوده. پیرمرد مو سپید و دلنشین بر خلاف اکثر هم سن و سالهایش که دیگر حال و هوای خوشپوش بودن و غیره را ندارند، به خودش خیلی می رسد. صبح و عصر فرقی نمی کند، هر وقت اهالی محل، دوستان، پیر و جوان و مسجدی ها را میبیند با تک تک آنها چنان احوالی پرسی مفصل و بانمکی می کند که کِیف آدمی کوک میشود.
کوچکتر و بزرگتر را احترام میکند و خوش برخوردی اش لااقل در بین ما چند نفر"بچه های کانون" زبانزد است. حتی وقتی حاج جواد جبلی تأکید می کند او در جلسات کانون به عنوان بزرگتر حضور داشته باشد، با این حال با همان طمأنینه خاصش همیشه می گوید: "تا وقتی جوانترها هستند همه چیز رو به راه است."
او جزء آدمهایی است که گرد و غبار روزگار دلش را پیر نکرده. همیشه و دایماً سرزنده و خوش برخورد است. چرا که مومن دلش همانند پسته ای می ماند که درونش سرخ و لبانش خندان. به همه اینها آرامش پیرمرد را هم اضافه کنید که این روزها چون "دُرّ نایابی" شده که امروزه اگر کسی داشته باشد خلق الله هم با اوست. این را می توان از رسیدگی به حساب و کتاب مسجد خوب فهمید که با چه حوصله ای به امور مالی مسجد رسیدگی میکند.
شبهای قدر آمد و گذشت. اما پیرمرد کمی مریض احوال بود و نای حرف زدن نداشت، با این حال آمده بود تا از فریضه الهی بیبهره نماند. با تمام مریضی و کهولت سن خودش را رسانده بود. این هم از آرامش و سعی و توکلش برمیآید . . .
اما در ته چشمانش آن آرامش همیشگی موج میزند. آن شب حال خوشی داشتم به این فکر می ردم ای کاش این حال خوش مثل آرامش و مهربانی مثال زدنی «حاج آقا رحمانی» در من هم ماندگار شود و ای کاش بعد از این ماه مبارک همان آدم سابق نشوم. دعا کنیم حال جمیع بیماران و همچنین پیرمرد دوست داشتنی مسجد ما بهبود پیدا کند. "آمین"
رضا شاعری
کلمات کلیدی :