غمنامه عاشورا 2
و شمر.
بُلُوعِ فارِغِ حَباَّئِلِ عُنُقى...
و خنجری که از قفا برید.
شَفَتاىَ...
و چوب خیزران.
جَمیعُِ جَوارِحى...
و نعل تازه و انگشت و پیشانی و چشم و سر و سینه و پهلو و دندان و گلو و ...
انگار کن حسین
روضهی خودش را میخواند
برای اهل بیتش،
برای عباس،
برای زینب...
2)خواهر کوچکم
زبان میریزد برای بابا
روضه میخواند برای من.
هنوز سه سال ندارد...
حسین
بابای خوبم...
3)در مجلسی که روضهی عباس خوانده میشود،
حواستان به چهرهها، به دستها و به صداها باشد.
بعدها که آمد...
نه سری مانده
نه دستی
کمرم را تو شکستی...
4)دنیای کوچکِ بچههای کوچک،
بابا، برادر، عمو ...
دنیای کوچکِ بچههای کوچک،
آدم زیاد ندارد
اما کل دنیای کوچکشان
بندِ همان آدمهاست.
اگر بروند
دنیای بچههای کوچک را هم با خودشان میبرند.
شب شد
صبح اومد
ستارهها رفتند
خورشید سر زد
ماه من نیومد...
5)ی دست کربلا
در نامت نهفته است ...
عباس که میگویی،
اضطرار زینب میآید جلوی چشمت،
موهای پریشان و گوشهای پارهی بی گوشواره میآید جلوی چشمت،
حسرت آبی که نشست روی دل کودکان میآید جلوی چشمت،
بغضهای کودکانه رقیه میآید جلوی چشمت،
حسرت رباب و حنجر اصغر میآید جلوی چشمت،
کمر شکسته و بیچارهگی حسین میآید جلوی چشمت،
اشک میآید جلوی چشمت،
آب
میآید جلوی چشمت...
همهی امیدها
ناامید شود،
تیر و عمود آهنی که نمیخواهی،
خودت جان میدهی...
آب
به خیمه نرسید
فدای سرت.
حسین
قامتش خمید
فدای سرت...
بیا برگرد خیمه...
7)یا حسین . .. .
8)اینهمه را در متن تاریخ بنگر. مبادا غافل شوی و بینگاری که زمان بر تو وفا خواهد کرد و نخواهی مرد؛ نه، زمان بر هیچکس وفا نمیکند، اما با اینهمه، زمان بر عاشورا مانده است و تو، چه امروز و چه دیروز و چه هزار سال دیگر، یا باید در قبیلهی شیطان داخل شوی و به لشکر یزد بپیوندی، و اگر نه، مرد باشی و در خیل اصحاب حسین علیهالسلام پنجه در پنجهی ظلم درافکنی و تا پای خون و جان بایستی...*
* شهید آقا سید مرتضی آوینی
و قربانی خدا که شدی و خونت که ریخته شد روی زمین، هنوز هم تازه است و راه مینمایاند در ظلمات دنیا و زلفت که پیچ و تاب میخورد در باد، بیرقیست که مذبح عاشقان خدا شده است. تو میزان حق شدهای و آدمی میزید تا آنقدر آدم بشود که پا بگذارد در راه تو و گرفتار زلفهای تو بشود...
پاهای لرزانم را یارای آمدن نیست.
پر پرواز من
میشوی؟
کلمات کلیدی :