زیباترین بلای زندگی من
گذار در قشنگ ترین اشتباه من آتش بگیرد از تو، دل سر به راه من چشمم نسیم می شود آنقدر می وزد تا روسریت حل بشود در نگاه من آن وقت در رگم بشتابد، طپش کند تا وقت مرگ موی تو، خون سیاه من برعکس آخر همه قصه های تلخ شاید شبی به چنگ من افتادی ماه من روزی مگر خود ِتو دچارم نکرده ای؟ از چاله در بیا که بیفتی به چاه من داغ مرا به دوش بکش سال های سال ای شانه ات مهر شده با گناه من...* . . پی.اس: * میخانه های بی خواب – مهدی فرجی...
کلمات کلیدی :