نان ونمک
سال هاست که در آخرین ساعات کار، ساعت شش و هفت بعد ازظهر، به دفتر کارمان می آید و با هم چایی وبیسکویت می خوریم و خیلی اوقات کار به بحث سیاسی می کشد. از لحاظ شخصیتی یک جوان بازاری است که در چند سال به راحتی ثروت انبوهی را به جیب زده که کمتر جوانی در کشورهای دیگر امکان آن را دارد. با این حال به وضیعت رفاهی خود قانع نیست. خانه اش نزدیک دفتر کار ماست. همیشه ورد زبانش توهین و تشر به مخالفینش است و مثل طوطی لایعقل، برنامه دیشب وی او ای را تکرار میکند.
توهین های او طبعا و ملتا و دولتا به ما نیز برمیخورد. اما همیشه او را تحمل کرده ایم. تا شاید روزنه ای برای نرمش او پیش آید.دوشنبه بعد از انتخابات که چند صد هزار نفر به خیابان ها آمده بودندتا بگویند انتخابات را اقلیت برده اند نه اکثریت 63درصدی، خیلی زودتر به دفتر کا ما آمد. جوگیر شده بود. ومعتقد بود حکومت جمهوری اسلامی، در حال سقوط است. با این که در بازار هم کاریم و هر دو کار آزاد داریم. سنگ دلانه و خیلی جدی رو به من کرد و گفت" این ها که بروند شما را معرفی میکنیم اعدامتان کنند."
حالا 2سال از آن آن واقعه میگذرد. او به جای هر روز، هر هفته به دفتر کار ما می آید. با هم چایی میخوریم. شاید خودش خجالت می کشد که کمتر می آید. اما ما هنوز او را معرفی نکرده ایم. که اعدامش کنند. شاید روزنه ای برای نرمش او پیدا شود
کلمات کلیدی :