از آغوش قبر . . .
از آغوشش جدایم کرد
دست کشید روی گونههای خیس از اشکم
راست میگفت؛ مرد که گریه نمیکند
بعد از آمدن از بهشت زهرا امروز
تمام اشکهایم را ریختم روی شانههای یک مرد
که گریه میکرد
که نمیتوانست بغلم کند
کلمات کلیدی :