آسد رضا و همسرش در طلا ومس
سد رضا یه چیزی می گم تو رو به جدت نه نیار
-چیه بگو
فردا برو بازار یه عبای نو بخر اینجا تهرونه خوبیت نداره
****
-زهرا سادات بده دستتو ببینم انگار داره خون میاد
-چیزی نیس آسد رضا قالی می بافتم یه کم زخم شده زخم که دیدن نداره
*****
-این برس رو برا تو گرفتم
-چه خوشگله
-به شرطی که باهاش موهاتو جلو خودم شونه کنی
****
-آسد رضا شما تا حالا سرمن داد نزده بودید هزار ماشالا صداتونم خیلی بلنده خدا منو بکشه ناراحتتون کردم
-....
*****
همه ی این دیالوگهای درخشان مال فیلم طلا و مسه
ضمنا من توی آرشیو عاشق و معشوقای اسطوره ای(لیلی مجنون.فرهاد و شیرین . وامق و عذرا.رومئو ژولیت.ویس و رامین)از این به بعد زهرا سادات و آسید رضا رو هم وارد می کنم
کلمات کلیدی :