سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در پى جنازه‏اى مى‏رفت ، شنید مردى مى‏خندد فرمود : ] گویا مرگ را در دنیا بر جز ما نوشته‏اند ، و گویا حق را در آن بر عهده جز ما هشته‏اند ، و گویى آنچه از مردگان مى‏بینیم مسافرانند که به زودى نزد ما باز مى‏آیند ، و آنان را در گورهاشان جاى مى‏دهیم و میراثشان را مى‏خوریم ، پندارى ما از پس آنان جاودان به سر مى‏بریم . سپس پند هر پند و پند دهنده را فراموش مى‏کنیم و نشانه قهر بلا و آفت مى‏شویم . [نهج البلاغه]

من نام کشورم را زمزمه می کنم

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/23 5:2 عصر

5شنبه سفره هفت سین شعرا

فرهنگسرای اقوام ساعت 3تا6بعدازظهر

 

دعوت میکنم شعری بخونید از دوست گرانقدر محسن خدابخشی.

من نام کشورم را زمزمه می کنم

مادر ریز ریز اشک می ریزد

و تکه های اجساد سربازان

در نخلستان ها سبز می شوند

فرماندهان سلام نظامی می دهند

و از پایان جنگ حرف می زنند

اما خانه ی ما

هنوز یک نفریر جنگی است

که سگ ها در آن لانه کرده اند

و توله ها از ترس

تمام شب را

کنار مادرم می خوابند

 

می دانم این حرف

دوباره مادرم را به گریه می اندازد

و فرماندهان

باز هم از پایان جنگ حرف می زنند

اما

      پدرم هنوز برنگشته است...

                                                      - محسن خدابخشی




کلمات کلیدی :

قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ