سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خود را از اندیشه ای که مایه فزونی حکمت تگردد و عبرتی که مایه حفظت شود، تهی مدار . [امام علی علیه السلام]

بزرگان ما می روند نوبت به نوبت

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/27 2:51 عصر

1)امروز صبح

تازه رسیده بودم سرکار

که مادر مکرمه تماس گرفت

بعد احوال پرسی گفت

رضا جان

آقا سید مسیح رو که میشناختی!؟؟ همون که همیشه میگفتی  من شیفته حرف زدن واخلاقشم .. .

گفتم خوب آره مادرم مگه میشه نشناسم!!

گفت: دیروز به رحمت خدا رفته، فردا مراسم سومشه

یادت نره بیای

 . ..

2)پیرمرد باصفا اهل دل

سادات طباطبایی

با اون محاسن سفید و لباس پیغمبر همیشه منو یاد آسد طاهر

پدربزرگ ام می انداخت.

آدم اهل دل وبا صفایی بود

یکی 2بار نذرش کردم ومستجاب شد.

ظاهرا کلی مرید داشته سمت بوئین زهرا که خودش وصیت کرده ببرندش اونجا دفنش کنم. البته نمیدونم شاید اینم یه نشونه باشه!!

دوستش داشتم

اینم یکی از اون 60 یا 70تا سادات ملبس اهل صفای خاندان(مادرم) پرپنچی طاهری، بود که دیروز بار سفر رو بست

خدا ایشالا رحمتش کنه

وایشالا جدش مارو هم شفاعت کنه

باید زودتر دست به کار بشم

و یه کتابی چیزی با کمک بزرگتر ها جمع آوری کنم. یه دوره ای تو  مراسم های بزرگ خانوادگی ما یه عالمه منبری با لباس پیغمبر

حضور داشتند. تصویر قشنگیه. که یه عالمه سادات اهل فن دور برت تجربه کرده باشی

3)داره دیر میشه باید بجنبم.




کلمات کلیدی :

قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ