حادثه ی تلخ فرارسید ومولای ما تنها شد.
اندوه خانه را پرکرده بود.
انتظار یک حادثه تلخ.
زن اشک چشم همسرش را پاک کرد:
می دانم این فراق چقدر سخت است. بافرزندانی کوچک. با تهمت هایی بزرگ. با جهالت این قوم .با حماقت این ملت.
اما خواست اوست که من بروم وتو تنها بمانی برای اثبات ظلمی که در حقت شد.
حادثه تلخ فرارسید.
زمان بازایستاد ومرد تنها شد.
کلمات کلیدی :