دریغ از یک آه
خودش را انداخته بود روی مینِ منوّر
انگشتهایش زخمی بودند اما
ردِّ باریکِ خون از گوشهی لبش جاری
دریغ از یک «آخ»
کلمات کلیدی :
خودش را انداخته بود روی مینِ منوّر
انگشتهایش زخمی بودند اما
ردِّ باریکِ خون از گوشهی لبش جاری
دریغ از یک «آخ»