ابالفضل ابو تراب
.
شبهای قدر را خیلی دوست دارم... جوشن کبیرت که شروع میشود، ذره ذره میوزی بر دلم و مینوشانیام از حلاوت نامهایت، و من هر نامت را، دوای یک نقص و کاستی و عیب از وجودم مییابم. میان این نامها، تو مدام بزرگ میشوی و بزرگتر. و من مدام کوچک میشوم و کوچکتر، هر نامت را که نوش دلم میکنم تو با عظمتتر میشوی و من حقیرتر ... و من این حقیر شدن را خیلی دوست دارم ... چون مرا به جایی میرساند که فکر میکنم از خاک هم حقیرترم. و دلم میخواهد آرزو کنم که کاش خاک میبودم نه این چنین حقیر و پست ... و درست همان لحظهای که صدای "یا لیتنی کنت ترابا"ی دلم بلند میشود، یک نفر دست بلند میکند به سوی من تا از زمین بلندم کند و مرا "فرزند خاکش" می نامد ... یک نفر آشنا پیدا میشود که "ابو تراب"ش مینامند ... میان تمام حقارتهای ناتمام نفسم، پدر دار میشوم ....
2.
و من عاشق توام، که حتی فکر اینجایش را هم کردهای... من عاشق توام که در این حال هم، رهایم نمیکنی...
3.
حضرت ابالفضل العباس علیهالسلام، برای من یعنی همان پلی که من را به امام زمانم میرساند.
کلمات کلیدی :