سقراط نیستی که شوکران نوشیده باشی
سقراط نیستی
که شوکران نوشیده باشی
در محاصره آتنیان معذب
امیر کبیر نیستی
که دست شسته باشی از زندگی
وقتی می لرزد دستان قاتل
با آب خونین حوض فین
و ناصرالدین شاه
سبیلش را بجود در خواب
حلاج نیستی
که اناالحق گفته باشی بر سر دار
نه شمسی نه عین القضات
تو مثل خودت هستی محمد علی
احتمالا گلوله ای خورده ای
وناله ای کشیده ای
ناله هایی
یا در کسری از ثانیه
با چند همسنگرت خاکستر شده ای
تو مثل خودت هستی محمد علی
چوپانی ساده دل
که همیشه زیر دندان هایت داری
مزه برف های تربت جام را
ولو که کاسه سرت مانده باشد سال ها
روی خاک گرم خوزستان
یکی هستی از همین استخوان هایی
که هر روز می آورند که می نامند
شهید گمنام
که هیچ کدامشان هم نیستی
تو مثل خدا هستی محمد علی
این را فرزندت خوب می داند
تو رفتی
باقر بی بی زهرا رفت
حسن عمو رفت
حسین عمو رفت
اما هیچ اتفاق مهمی نیفتاد
تنها بعضی از دختران ده
گیسوهایشان را
دور از چشم شویشان سپید کردند
تنها مادرت
بعضی شب ها گریه کرد و حرف زد
با قاب عکس ات در گوشه خانه
که قبری نداشتی
دایی هرشب قرص هایش را خورد
وهذیان هایش را گفت
فقط اگر بودی تشنه نمی مرد شاید
شاید اگر بودی
یک غروب که برمی گشتی
با بار علف برای گوساله ها
مهمان تهرانی تو می شدم من
که با سادگی روستایی ات
احوال جناح های سیاسی پایتخت را
از من سوال کنی
صغری چای بریزد
تو بگویی
که در تلویزیون دیده ای ام
که شعر می خوانده ام
ومغرورانه به همسرت نگاه کنی
به یاد تو نبودم
وقتی در هتل آزادی
ملخ دریایی می خوردم با شاعران عرب
و از آرمان قدس حرف می زدند
به یاد تو نبودم ئر اتوبوس های جمالزاده – تجریش
وقتی نیازمندی های روزنامه را مرور می کردم
حتی گاهی مادرت
از یاد می برد تو را
در صف های شلوغ نانوایی های گلشهر
می بینی
بعد از تو هیچ اتفاق مهمی نیفتاد
داریم همان جور زندگی می کنیم
دارند همان جور می میرند
کلمات کلیدی :