بی مادریم و حوصله شرح قصه نیست
بسم الله...
و فاطمه در شبی که داشت تمام هجده سال شکوه عمر خود را به تاریخ می سپرد
نگاهی به چهره از اشک خیس علی داشت
و چون پیش مرگی فاتح
زیر لب زمزمه می کرد
ای مولا و ای سرو من
و ای مقتدای فاطمه
«بشکست اگر سبویی / سر خم به می سلامت »
پی نوشت: آفتاب و به امر تو سحر می آید
* بی مادریم و حوصله شرح قصه نیست
السلام علیک یا فاطمه الزهرا(س)
التماس دعا
رضا شاعری
کلمات کلیدی :