سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت (از سپاهیان خرد است) و هوس ضد آن . [امام صادق علیه السلام ـ در بیان سپاهیان خرد و نابخردی ـ]

سررسید2

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/22 5:18 عصر

[نوشته ی رمز دار]  




کلمات کلیدی :

سررسید

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/22 2:26 عصر

[نوشته ی رمز دار]  




کلمات کلیدی :

ببار ای بارون ببار . .

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/21 7:7 عصر

یادش به خیر حرم آقا امام رضا

میلاد حضرت مادر سلام الله علیه

چه شورو شعفی هست وقتی توی صحن آقا دست جمعی میریم

مسجد گوهرشاد

میلاد

شعرخوانی دست جمعی

 

مشهد رضا شاعری هییت منتظران

یک به یک صحن ها رو دور میزنیم تا صحن گوهرشاد

تبریک وشادباش عرض ادب

چقدر مشتاق به هییت ما می پیونده

کی دوباره میلاد خانم میشه

امسال میشه یازدهمین سال

چه صفایی داره

یه خانمی می گفت من از سال 80که شما می آیید اینجا

با خودم قرار گذاشتم شب میلاد حضرت زهرا هرجوری هست خودمو برسونم.

دلم برا حرمت تنگ شده

ایکاش بیام اونجا بلکه دلم بلرزه

ایکاش یه ذره صفای نوجونی طراوت و پاکی اون روز ها تودلم زنده بشه

این روزها که خیلی بد شدم یاد همون نوشته رضا امیرخانی

تو کتاب بی وتن می افتم

که تو پست های قبلی فرستادم.

یا امام رضا

شما میتونی بغیر حساب بهم روزی بدی، ازت میخوام دلم رو صفا بدی

البته ظرفش رو هم بده.

خیلی دلگیرم از خودم گرفته

پی نوشت: اول دلم را صفا داد     آِئینه ام را جلا داد

آخر به باد فنا داد   عشق تو خاکستر من

پ2:

تصویر ِ صحن ِ خلوت و باران ، نگفتنیــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ست .

پ3 : انگار این باران نیافتنی شده

پ4: آیئنه کاری حرمش ذره پروریست

پ5:تشنه یک ذره معرفتم آقا که صفا بدهد دلم را

پ6:ببار ای بارون ببار . .

 




کلمات کلیدی :

اهم وزن دارم هم قافیه را نباخته ام . .

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/21 12:42 عصر

1

شرجی شده است

موهایت را باز کن

بگذار نسیمی بوزد...

نسیم که بوزد

شعرم می آید

شعر من تو هستی

شعرم که تو باشی

هم وزن دارم

هم قافیه را نباخته‌ام . . .



کلمات کلیدی :

با فرماندتون کار دارم

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/21 12:38 عصر

ب

گفتم با فرماندتون کار دارم/

 

گفت الان ساعت یازده است ملاقاتی قبول نمی کنه.../ رفتم پشت در اتاقش در زدم/ گفت: کیه؟/ گفتم: مصطفی منم/گفت: بیا تو./ سرش را از سجده بلند کرد، چشم های سرخ خیس اشک. رنگش پریده بود. نگران شدم. گفتم چی شده مصطفی؟ خبری شده؟ کسی طوریش شده؟/

 

دو زانو نشست. سرش را انداخت پایین. زل زد به مهرش. داته های تسبیح را یکی یکی از لای انگشتاش رد می کرد/ گفت: یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشته ام. بر میگردم کارامو نگاه می کنم. از خودم می پرسم کارهایی که کردم برای خدا بود یا برای دل خودم.

 

خاطره ای از فرمانده شهید مصطفی ردانی پور




کلمات کلیدی :

ای کاش حرکت کنیم

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/21 12:32 عصر

کاش با تو بودیم آن زمان که فرشتگان، تو را بر هودج نور می‌گذاشتند و

بالهای خویش را سایبان زخمهای روشن تو می‌کردند.

گریه ما، نه برای رفتن تو، که برای جا ماندن خویش است.

احساس می‌کنم که در این قیل و مقال، چه قال گذاشته شده‌ایم، چه از پا افتاده‌ایم، ‌چه در راه مانده‌ایم، چه در خود فرو شکسته‌ایم...

شهید آوینی

ایکاش جا نمی مانیدم از این قفله

ایکاش حرکت کنیم.

ما خودمان را ال گذاشته ایم

درجا میزنیم




کلمات کلیدی :

سوال . . .

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/21 12:26 عصر

خوک گردن کلفتی دارد. برای همین نمی تواند سرش را راحت تکان دهد.

خوک تنها حیوانی است که قادر به دیدن آسمان نیست

-به خاطر گردن کلفتش-

و از همین رو نجس است.

نه به خاطر ژنتیک،

نه به خاطر خوردن مدفوع،

نه به خاطر...

فقط به این دلیل که نمی تواند آسمان را ببیند،

تا ابدالدهر نجس خواهد ماند ...

(بی وتن- امیرخانی)

از خودم می‌پرسم:

این احساس گردن کلفتی عجیبی

که مدتی است به سراغ دل من آمده،

آیا ربطی به نجاست خوک ندارد؟!!!




کلمات کلیدی :

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >
قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ