احترام دانشمند عمل کننده به علمش، مانند حرمت شهیدان و راستان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

خدمات ناخواسته جریان انحرافی

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/7 6:55 عصر

یکم: اغلب انتقاداتی که ما از دیروز گرفته تا امروز بر قاطبه اصلاح طلبان داریم، اگر چه بر گرده احزاب کارگزاران و مشارکت سوار است، لیکن، جریان انحرافی بدون آنکه خود بخواهد، دلیل سلامت راه جریان اصول گرا شده است. کارگزاران و مشارکت، پر بیراه نیست که مدعی شویم جریان انحرافی اصلاح طلبی است. منتهی اصلاح طلبان چون تمام زمام خود را دست این 2 حزب سپردند، باعث شدند که اصلاح طلبی منبعث از دوم خرداد، خودش یک پا جریان انحرافی قلمداد شود. دقیقا از همین روست که خیلی از گروهک های دوم خردادی مثل مجمع روحانیون مبارز، بیش از آنکه در «خط امام» باشند، بهتر است نوعی جریان انحرافی خوانده شوند. با این همه و خوشبختانه، آنچه امروز به دلایل منطقی، جریان منحرف می خوانیمش، هرگز نتواست و نخواهد نتوانست سرنوشت شوم اصلاح طلبان را نعل به نعل برای جبهه اصول گرایان تکرار کند.

دوم: نمی دانم دقیقا چه تشابه و تفاوتی میان نسبت خاتمی به اصلاح طلبان و نسبت احمدی نژاد به اصول گرایان وجود دارد، اما خوب می دانم فی المثل زمانی که پای شهردار وقت تهران، غلامحسین کرباسچی به دادگاه باز شد، اصلاح طلبان به جای قانون گرایی، قبیله گرایی کردند و جار و جنجال به پا کردند که چرا یار خاتمی باید دادگاهی شود؟! تقریبا همین قبیله گرایی را ما درباره دادگاه هاشم آقاجری نیز دیدیم و چه می گویم که در عصر اصلاحات، چیزی که زیاد دیدیم همین قبیله گرایی بود. اصلاح طلبان تقریبا قانون را مترادف با منافع هم پالگی های شان می دانستند و حاضر نبودند به چیزی جز این تن دهند.

سوم: اصولگرایان اما علاقه شان به احمدی نژاد، هرگز سبب نشده که لزوما بر همه رفتار و گفتار دکتر، من جمله حمایت ایشان از جریان انحرافی، صحه بگذارند. مقام قانون گرایی و البته اصول گرایی، برای اصول گرایان، مقامی بلندمرتبه تر از علاقه شان به این و آن است. این که گفتم، مهم ترین فرق اصولگرایان با اصلاح طلبان است. ما چون جریان منحرف خودش را به احمدی نژاد می چسباند، و چون دکتر را دوست داریم، دلیل نمی شود که قانون گرایی را فرع بر قبیله گرایی تعریف کنیم. خدمت ناخواسته منحرفین به اصول گرایان، همین است. یعنی سند مستند اصول گرایی و قانون گرایی اصول گرایان شده اند و دلیلی محکم برای این ادعای درست که نزد جبهه اصول گرا، این قانون و اصول است که حکم می راند، نه حب و بغض مان نسبت به اشخاص اصول گرا.

چهارم: البته اصلاح طلبان، هنگام حکم رانی، گاه و بی گاه به منازعه با هم می پرداختند که این دعوا، البته ناشی از قدرت گرایی و سهم خواهی بود، نه قانون گرایی. متاسفانه آنجا که اصلاح طلبان می بایست، مصالح ملی را قربانی منافع حزبی کنند، قبیله گرایی می کردند و آنجا که می بایست در راه اداره کشور به مدارای با خودهای شان می پرداختند، چنین نکردند و این بر سر آن می زد و آن بر سر این. نه دوستی های شان با یکدیگر، اساس استواری داشت و نه دشمنی های شان. اصول گرا بودن مهم ترین فرق اصول گرایان با اصلاح طلبان است و عدوی جریان منحرف، ناخواسته، -شاید هم چون خدا خواسته!- سبب خیر شده است.


پنجم: احمدی نژاد و دیگر چهره های جریان خودی، برای ما تا وقتی که زیرمجموعه انقلاب اسلامی باشند، با حفظ همه انتقادات، دوست داشتنی اند. لیکن ما «9 دی» را بیش از «3 تیر» دوست داریم، چرا که بیعت مان را بیشتر از رای مان، و اصول مان را بیشتر از آدم های مان. این در حالی است که هنوز هم اصلاح طلبان خودشان را دوم خردادی می خوانند. هویت ما سوم تیری ها، اما یوم الله 9 دی است. ما بحران هویت نداریم که دوستی ها و دشمنی های مان بی حساب و کتاب باشد. این ادعا را تو بگذار، اثباتش بر دوش جریان انحرافی باشد!




کلمات کلیدی :

آنچه ما را در زمینه مواضع اصولی امروز رئیس مجلس، امیدوار می کند،

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/7 6:47 عصر

آنچه ما را در زمینه مواضع اصولی امروز رئیس مجلس، امیدوار می کند، چیست؟!

این روزها مواضع اصول گرایانه و بسیار خوب آقایان محترمی چون علی لاریجانی، باعث برخی اظهار نظرهای مختلف شده است. بعضی با اشاره به نمره این حضرات در فتنه 88 و همچنین در پیش بودن انتخابات مجلس در ماه اسفند، معتقدند که این حرف های درست، مصرف انتخاباتی دارد و خیلی نباید دل به این مواضع ظاهرا قشنگ خوش کرد، اما بعضی دیگر حمل بر صحت کرده اند این مواضع را و به ویژه با نشان دادن تحرکات انحرافی و اختلاسی جریان چسبیده به دولت، بر این باورند که باید در چنین مقطعی، نگاه مدبرانه تری داشت؛ بر دایره اصحاب انقلاب اسلامی افزود، تنگ نظری نکرد و اگر کسی موضع درست اتخاذ کرد، حتی المقدور قبولش کرد. من اما هم به دسته اول حق می دهم و هم به دسته دوم! و اتفاقا بد نیست که هر 2 نگاه باشد! آنکه این وسط می تواند تکلیف این 2 نگاه را معین کند، خود حضرات صاحب موضع اند. البته امثال من آرزو داریم که همیشه رفتار و گفتار چهره های سیاسی و خواص جامعه، بر مدار «عمار» باشد و کار را به «این عمار» مولای مان نرساند. من آرزو می کنم و دوست دارم که بعد از انتخابات هم، آقایان بر همین مواضع امروز باقی بمانند. ما که برای جذب حداکثری و یارگیری انقلاب اسلامی بخیل نیستیم. هر چه شعاع این دایره گسترده تر باشد، بهتر است. ان شاء الله رئیس محترم مجلس بعد از انتخابات و در همه امتحانات، به دوستی دوم خردادی ها و عالیجناب سرخ پوش طعنه بزند!! بی گمان اگر فردایی شد و از پس انتخابات، ما شاهد امتحانات سخت و اساسی بودیم، آری! آن روز است که موضع درست گرفتن، نشان خواهد داد دسته اول فوق الذکر، نظرشان درباره آقای لاریجانی نادرست بوده. ما چون بخیل نیستیم، آرزو می کنیم همین اتفاق بیافتد. ما چهره های این نظام را برای همین نظام می خواهیم؛ برای همین ملت و همین ولایت فقیه، نه فلان حزب و بهمان گروه، نه حتی برای خودمان، و برای زنده باد، مرده بادهای موسمی. آنچه ما را امیدوارتر می کند این است که مثلا همین رئیس محترم مجلس، منهای مقطع فتنه، چه آن زمان که در صدا و سیما بودند و چه زمانی که در پرونده هسته ای مشغول بودند، مایه امید دوستان بودند و باعث بغض بدخواهان. آیا یادتان رفته دوم خردادی هایی که وقت فتنه 88 از سکوت امثال علی لاریجانی استقبال می کردند، و ایشان را رودرروی حزب الله تصور می کردند، و اینچنین می خواستند ایشان را، چقدر به «سیمای لاریجانی» فحاشی می کردند؟! در هر حال، ما کاری به اختلافات و اشتراکات گروه های سیاسی نداریم. ما اصل انقلاب اسلامی را حتی از جریان اصیل اصول گرا بیشتر دوست داریم. ما البته این جریان اصیل را حتی از فلان دسته و بهمان جبهه زیرمجموعه این جریان، بیشتر دوست داریم. برای ما آنچه مهم است این است که خواص انقلاب اسلامی، خودشان را فقط هزینه انقلاب اسلامی کنند. اینکه حالا در فلان دعوا و بهمان منازعه، حق با کدام شان است، البته اهمیت دارد، اما نه خیلی! این نوشته بیشتر در مورد علی لاریجانی بود، لیکن در مورد آقای قالیباف هم باید همین باشد موضع دلسوزان. بند بعدی اما مختص شهردار محترم تهران است.


دوم: کشتی جریان اصول گرا اگر سوراخ شد، همه با هم غرق می شویم!

جریان انحرافی برای فرافکنی در مورد اختلاس اخیر، گیر داده به شهردار تهران و ماجرای سکه ها را پیش کشیده، و راست و دروغ را ظاهرا به هم بافته و چه و چه. شهردار محترم، اما در مقام دفاع از خود، و شهرداری، رسانه شهرداری، همشهری را و نیز اعضای شورای شهر را و خیلی های دیگر را به میدان کشاند، -یا خودجوش خودشان به میدان آمدند!- تا دفاع کنند از آقای قالیباف. قانون اما ملاک ماست که چه کسی حرف راست زده و چه کسی بهتان بسته. آنچه این وسط برایم مهم بود، این بود که آقای قالیباف وقتی دیدند که از نظر ایشان به شهرداری و خدمات انصافا متعددش در کلان شهر تهران، دارد ظلم می شود، تمام قد به میدان آمدند. حرف ما به آقای قالیباف، اما جز این نیست که ای عزیز! جمهوری اسلامی هم لااقل مثل شهرداری! اصل انقلاب اسلامی و اصل ولایت فقیه و مصداق عزیز و حکیم آن، قطعا اندازه شهرداری تهران و شهردار تهران ارزش دارد!! از این انقلاب در برابر اتهامات و در آزمون ها و امتحانات، همین طوری دفاع کنید که از شهرداری دارید دفاع می کنید. در آن صورت، و اگر همه بزرگان و چهره ها و خواص، نسبت به انقلاب اسلامی، به همان اندازه حوزه مدیریتی شان، -همان اندازه، و نه بیشتر!- حساس و متعصب باشند، هیچ وقت مولای ما «این عمار» نخواهد گفت. این را هم از حق نباید گذشت که به اعتراف آنچه ما از مردم تهران می بینیم و می شنویم، نمره قالیباف، در مقام شهردار تهران، نمره خوبی بوده. این را هم ما بخیل نیستیم و ایشان را هم در کارشان دعا می کنیم و نمرات خوب هر مدیر اصول گرایی را دقیقا می نویسیم به حساب نمره کلیت جریان اصول گرا. مردم، آنچه که ما از در و همسایه و کوچه و بازار، می فهمیم، زیاد اعتقادی به این خط کشی های اهل سیاست ندارند و دولت و مجلس و شهرداری و شورای شهر را دست جریان اصول گرا می دانند. این جریان، یک کشتی است؛ سوراخ شود، همه با هم غرق می شویم. نکند عبرت نگیریم از سرنوشت اصلاح طلبان! نکند طرفداران احمدی نژاد، خیال کنند دشمن شان قالیباف و اخوان لاریجانی است و بالعکس! خوب است خواص، به مدد پیراهنی که در چرخه روزگار، بیشتر از اطرافیان افراطی شان پاره کرده اند، گاهی گوش دور و وری های شان را بگیرند و به خود، و هواداران شان تذکر دهند که عاقل، فقط جلوی بینی اش را نمی بیند؛ 2 متر آن طرف تر را هم باید دید. یعنی کلیت جریان اصول گرایی را هم باید دید.




کلمات کلیدی :

اسکار سیاسی نیست

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/7 12:52 عصر

این نوشته تقدیم می شود به روح پاک و زلال شاعر شاهد و متعهد سلمان هراتی

اسکار سیاسی نبست 




اسکار، سیاسی نیست. هالیوود سیاسی نیست. سیاست های فرهنگی شیطان بزرگ، سیاسی نیست. سپر دفاع ضد موشکی، سیاسی نیست. گوآنتانامو سیاسی نیست. ناتوی فرهنگی سیاسی نیست. سیاست خارجی بوش و اوباما سیاسی نیست. اتاق بیضی سیاسی نیست. کراوات سیاسی نیست. دروغ 11 سپتامبر، سیاسی نیست. جنگ علیه عراق و افغانستان، سیاسی نیست. ناکازاکی و هیروشیما و جنگ ویتنام و کشتار فرقه دیویدیه، سیاسی نیست. کودتای 28 مرداد، سیاسی نیست. کشتن ملت مظلوم پاکستان، سیاسی نیست. استعمار و استکبار، سیاسی نیست. ترور علم الهدای خامنه ای در کوی علم و فن آوری، سیاسی نیست. خونی که از سبیل جان بولتن می چکد، سیاسی نیست. حمایت از منافقین، سیاسی نیست. بمب مسجد ابوذر، یک روز قبل از حادثه 7 تیر، سیاسی نیست. مجروح کردن دست یمین رهبر ما، سیاسی نیست. پول دادن به سران فتنه از جیب مردم آمریکا، سیاسی نیست. جایزه دادن به عمله شلیک علیه هواپیمای مسافربری ایران، سیاسی نیست. نیرنگ، سیاسی نیست. تفنگ و توپ و تانک، سیاسی نیست. چراغ سبز نشان دادن به آل خلیفه وحشی، سیاسی نیست. بمب فروختن به آل سعود، سیاسی نیست. «ایران هراسی» سیاسی نیست. حمایت از سران فتنه و نفاق، سیاسی نیست. VOA سیاسی نیست. خرمهره نوبل، سیاسی نیست. 200 کلاهک اتمی اسرائیل، سیاسی نیست. گلوله آمریکایی ها درون سینه بچه های کانال پرورش ماهی، سیاسی نیست. ترکش خانه کرده در گلوی رزمنده شرق ابوالخصیب، سیاسی نیست. با شنی تانک، روی سینه دلاوران هویزه رفتن، سیاسی نیست. تحریم و تهدید و جنایت، سیاسی نیست. آژانس بین المللی انرژی هسته ای سیاسی نیست. سازمان ملل، سیاسی نیست. کشتی بریجتون سیاسی نیست. گاز خردل ساخت کشور فرانسه، سیاسی نیست. گاز فلفل در چشم دانشجویان آمریکا سیاسی نیست. حمله به چادرنشینان مظلوم جنبش 99 درصد سیاسی نیست. نقشه کشیدن برای ترور حاج قاسم، سیاسی نیست. یتیم کردن علیرضای 4 ساله، پسر مصطفای شهید شریف، سیاسی نیست. کشتن داماد کربلای 5 جلوی چشم حاج بخشی، سیاسی نیست. آن بمب آمریکایی که 38 نفر را در یک عروسی هرات کشت، سیاسی نیست…

و به اسم آزادی، ما بچه های «خیبر» و «بدر» هرگز اجازه نمی دهیم که دیکتاتوری بر جهان حکومت کند… و به اسم جایزه قشنگ هالیوود، تفنگ بدترکیب سربازان وحشی اوباما… دنیا دیگر دنیای قبل نیست! موریانه تاریخ، اضلاع مثلث زر و زور و تزویر را خورده است، اما کاش نبرند زبان آن کودک گستاخ و بازیگوش و «سلحشور» را که بتواند فریاد برآورد؛ آهای مردم! لخت و برهنه است پادشاه نظام سلطه. اینکه لباس ندارد!! آهای مردم! عریان تر از گلشیفته، خودشیفته های غرب اند! آهای مردم! سمفونی حاشیه ها، به کمک نظام سلطه آمده، تا صدای شکستن استخوان لخت آمریکا در منطقه و جهان، شنیده نشود، تا خبر «بدر» و «خیبر» مخابره نشود، تا برگردانند ما را به دوره شعب شبیخون فرهنگی… به دوره نوبل و خرمهره هایش! آهای سلمان هراتی! علیه کاخ سفید، این شعر سفید توست که دارد تعبیر می شود. آهای مهدی رجب بیگی! دانشجوی پیرو خط امام! تو رفتی، اما امروز، به خط زده اند هسته های مقاومت خمینی. آهای متوسلیان! اوباما دارد منت خامنه ای را می کشد در نامه اش، و شاگرد خامنه ای در حزب الله لبنان دارد ادب می کند اسرائیل را. کجایی دلاور؟! کجایید دلاوران؟!

ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما کور نیستند که «مرگ بر آمریکا» نگویند. ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما آمریکا، از غرب مرز ما صدام را شیر می کند و از شرق مرز ما بن لادن و ریگی و تریاک و حشیش و… را. ایرانی ها مردمی صلح طلب اند، اما یانکی ها، دانشمندان هسته ای ما را می کشند، و با آن یکی دست شان، اسکار می دهند که سیاسی نیست. گلدن گلوب اصلا سیاسی نیست. گلوله گلوب سیاسی نیست. بمب گلوب سیاسی نیست. ترور گلوب سیاسی نیست… آهای مردم! مبادا شهروند مطیعی شویم برای دهکده جهانی! و به جای «بدر» و «خیبر»، به جای تماشای شکستن غرور غرب، به جای دیدن غروب غرب، و به جای اینکه کمک کنیم به «حاج احمد» تا پرچم اسلام را بهتر در «انتهای افق» بکوبد، اسیر حواشی شویم. توپ جمهوری اسلامی، امروز در محوطه 18 قدم اتاق بیضی است؛ حواس تان هست؟! اسیر تماشاگرنمایی نشویم که دارد لیزر می اندازد روی چشم دروازه بان ما!! توپ اصلا زمین ما نیست، بلکه زمین دشمن است، اما آمریکا داور را خریده! و چند تایی از تماشاگران ما را! و به اینها جایزه می دهد تا دنیا و ما، نبینیم فتح الفتوح کودک 6 ماهه بحرین را. امروز، عریان اصل کاری، نظام سلطه است!! انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی و قیام 99 درصد، رسما لخت کرده اند آمریکا را و کنار زده اند از مجسمه آزادی، پرده پندار تزویر را… و خرمهره نوبل را… و اینک، گلدن گلوب، آمده است تا با هیاهو، به آمریکا تنفس مصنوعی دهد! آمریکا دارد در واقعیت از ما سیلی می خورد و در فیلم و جایزه و روی سن، جبرانش می کند!!

یکی جایزه می دهد، یکی جایزه می گیرد، و دیگری این خبر را در بوق می کند و به حاشیه ها دامن می زند، تا من و تو نشنویم صدای شکستن استخوان نظام سلطه را. فیلم، فیلم است، اما واقعیت را، «خیبر» و «بدر» را جمهوری اسلامی دارد کارگردانی می کند. «سمفونی حاشیه ها» از بیرون و درون، هدفش این است: یادمان برود که خاورمیانه دارد روی انگشت سپاه قدس می درخشد! من مانده ام، چرا گلدن گلوب را به بچه های جلوه ویژه تسخیر وال استریت نمی دهند، و چرا سروده های مطهر آیات القرمزی نوبل نمی گیرد؟!… بابانوئل دست نزد برای سروده های سلمان هراتی، و نوبل علمی را ندادند به مصطفای شهید شریف که در اوج تحریم، غنی کرد ما را با غنی سازی. یکی را می کشند و دیگری را روی سن می برند… و همین کارها را می کنند که دنیا، حرف اول و آخرش این است: «مرگ بر آمریکا».

ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما صلح با ابلیس، خط قرمز ماست. ما از این پیچ حساس تاریخ، با موفقیت عبور می کنیم و اجازه نمی دهیم هجوم حاشیه ها، فتح الفتوح ما را به حاشیه ببرد. ما برای گرفتن انتقام خون تاریخ و جغرافیا از آمریکا، الگوی جهان مبارزه ایم. ایرانی ها مردمی صلح طلبند، اما آنکه علیه الگوی ملل آزاده دنیا، متوسل به 8 سال جنگ تحمیلی و 8 ماه جنگ تحلیلی و ترور دانشمندانش می شود، روی جنگ و انتقام ما را باید ببینید، نه روی صلح و صفای ما را، که ما هرگز صلح طلب تر از 99 درصد مردم دنیا نیستیم!!

¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤

هی! اوبامای سیاه کار! فیلم و جایزه و سن و کراوات و کف زدن و شو و نمایش با تو، فتح الفتوح در «خیبر» و «بدر» با ما… پس بگذار نتانیاهو قضاوت کند که خاورمیانه دست کیست؟! به زودی، ما «قدس» را از خدا جایزه خواهیم گرفت. روی این سن، دنیایی باید بدرخشد. «نباء عظیم» در راه مخابره است…




کلمات کلیدی :

داستان مقاله سردارعلایی

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/6 1:12 عصر

 داستان مقاله سردار علائی چه بود + نامه اعتراضی سرداران سپاه + جواب علائی + عکس تجمع

شماره خبر : 3263    خوانده شده : 8242 مرتبه     انتشار : 25/10/1390    ساعت : 22:26


پس از انتشار نوشته ای از سردار حسین علایی و سوء تفاهم هایی که باعث تجمع در مقابل منزل وی شد ( تصاویر پائین ) ، وی با انتشار یادداشتی به ارائه توضیحاتی در این ارتباط پرداخت

پس از انتشار نوشته ای از سردار حسین علایی و سوء تفاهم هایی که باعث تجمع در مقابل منزل وی شد ( تصاویر پائین ) ، وی با انتشار یادداشتی به ارائه توضیحاتی در این ارتباط پرداخت. به همین دلیل اصل مقاله منتشره در اطلاعات به همراه تصاویر اعتراض در جلوی منزل وی و نامه 12 فرمانده سپاه و جوابیه او در زیر آورده شده است :

توضیح و جواب سردار علائی :

بسم الله الرحمن الرحیم
در پی برداشت های متفاوت از "مقاله ی 19 دی از نگاه دیگر" و انعکاس گسترده ی آن در رسانه ها نکات ذیل را به اطلاع خوانندگان محترم این مقاله و به خصوص رزمندگان و فرماندهان عزیز دوران دفاع مقدس که همیشه مورد لطف و محبت آنها بوده ام می رساند:

1- هدف از نگارش این مقاله صرفا بیان رفتاراستبدادی و دیکتاتوری رژیم ستم شاهی محمدرضا پهلوی در مقابل اعتراضات مسالمت آمیز مردم مسلمان ایران در روز نوزدهم دیماه سال 1356 و قیام های مردمی پس از آن بودکه خوشبختانه منجر به سرنگونی آن پادشاهی در 22 بهمن سال 57 گردید و قطعا مقایسه نظام ستمشاهی با نظام جمهوری اسلامی ایران قیاسی مع الفارق بوده و به هیچ وجه مورد نظر نویسنده مقاله نبوده است.

2- اینجانب معتقدم که از مهمترین ویژگی ها و مشخصه های انقلاب اسلامی مردم ایران مخالفت با "استبداد و دیکتاتوری" ، "وابستگی رژیم شاه به آمریکا" و "فساد دستگاه سلطنت" بوده است که امروزه به عنوان الگویی موثر در بیداری اسلامی و سرنگونی دیکتاتورهای کشورهای عربی مورد استقبال مردم خاورمیانه و شمال آفریقا قرار گرفته است.

3- نظام جمهوری اسلامی که با هدایت و رهبری های حضرت امام خمینی قدس سره و آرای قاطبة مردم ایران به عنوان مهمترین دستاورد انقلاب اسلامی پدید آمد همچنان با دنبال کردن این سه مولفه ی اساسی است که به راه خود ادامه می دهد.

4- متأسفانه بعضی از رسانه های داخلی با ارائه برداشت های خاص خود، فضای مناسبی را برای رسانه های خارجی فراهم کردند تا آنها هرچه می خواهند بگویند و از ظن خود به تفسیر و تحلیل این مقاله بپردازند.

5- بدیهی است همانطور که تا کنون تمام عمر خود را در راه مخالفت با استبداد و برپایی نظام مردمی جمهوری اسلامی و دفاع از ماهیت انقلاب اسلامی و مقابله با سلطه استکبار به ویژه در دوران جنگ تحمیلی صرف کرده ام انشاءالله همچنان بر این صراط مستقیم استوار خواهم بود و معتقدم پشتبانی از ولایت فقیه موجب می شود تا مملکت ما آسیبی نبیند

*********************************************************

نامه 12 فرمانده دفاع مقدس خطاب به حسین علایی؛
 عمری سر سفره رهبری و انقلاب نشستی و حق نمک را ندانستی/ نیش قلمت نوش جان جبهه کفر و نفاق و صهیونیست‌ها شد
 12 نفر از فرماندهان ارشد دفاع مقدس در نامه‌ی سرگشاده‌ای به حسین علایی، با یادآوری روزها و صحنه‌هایی از تاریخ انقلاب اسلامی و اینکه وی و امثال او هر چه دارند، از برکت و سفره‌ی انقلاب اسلامی و رهبری بوده است که اکنون حق نمک این سفره را هم نمی‌دانند، خطاب به وی تأکید کردند که دردناک‌تر از نیش قلم او در مقاله اخیرش، به اسارت گرفته شدن وی از سوی جبهه کفر است.

به گزارش رجانیوز، این نامه که به امضای سرتیپ پاسدار جعفر اسدی، سرتیپ پاسدار علی فضلی، سرتیپ پاسدار محمد کوثری، سرتیپ پاسدار اسماعیل قاآنی، سرتیپ پاسدار مرتضی قربانی، سرتیپ پاسدار حسین همدانی، سرتیپ پاسدار علی زاهدی،‌ سرتیپ پاسدار مرتضی صفاری، سرتیپ پاسدار محمد حجازی، سرتیپ پاسدار غلامرضا جعفری، سرتیپ پاسدار غلامرضا جلالی و سرتیپ پاسدار سید علی بنی لوحی رسیده است، در واکنش به مقاله اخیر حسین علایی است که او نیز از فرماندهان دوره دفاع مقدس است.

علایی در مقاله‌ای که روز 19 دی ماه هم‌زمان با سالروز قیام مردم قم در سال 56 منتشر کرد و از قضا نیز روزنامه اطلاعات این مقاله را منتشر کرد، با تلویحی که رساتر از تصریح بود، توهین‌های متعددی به رهبر معظم انقلاب اسلامی و جریان ضد فتنه کرد و قلم و اعتبارش را در خدمت جریان خائن فتنه قرار داد.

متن نامه 12 فرمانده دفاع مقدس خطاب به حسین علایی به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

برادر محترم آقای علایی

مطالعه مقاله شما در روزنامه اطلاعات مورخه دوشنبه 19 دی 1390 بار دیگر بر زخم کهنه اهانت به انقلاب اسلامی و رهبری الهی آن که شیوه همیشگی و عاجزانه دشمن زخم خورده بوده نمک پاشید، اما بگذار دردمندانه اعتراف کنیم درد این زخم البته جانکاه‏تر در دل نشست.

34 سال قبل، صاحب قلم مزدوری بر چهره مبارک حضرت امام خمینی(ره) تیغ جفا کشید که از او انتظاری جز آن نمی‌رفت، لذا اگرچه اهانت او سخت بود ولی عجیب نبود.

اما این‌بار فردی با سیاط و نیش قلم به خلف صالح خمینی کبیر اهانت روا می‌دارد که عمری سر سفره انقلاب اسلامی و لطف و احسان رهبری نشسته بوده و اکنون چنین ناروا و بی‌پروا حق نمک خوردن را پاس نمی‌دارد و نمکدان می‌شکند. لذا تیغ جفای او بیشتر دل را می‌خراشد و بر عمق جان می‌نشیند.

فراموش نکرده‌اید که ما علویان سربه‌دار با شهدا و امام‎مان پیمان بسته بودیم تا بصیرت‌های‏مان را بر سلاح‌های‎مان حاکم کنیم، اما شما را چه شده است که اجازه می‌دهید نیش قلم‎تان بر صفحه سفید سوابق جهاد و ایثارگری‏تان خط سیاه بکشد و شما را به چنگ اندازی بر چهره عزیزترین سرمایه انقلاب اسلامی و برترین یادگار امام راحل(ره) دعوت کند.

کمی به اطراف خود بنگرید، در چه اردوگاهی قرار دارید و با چه کسانی هم‌نوا و هم‌سو شده‌اید. آیا در اطراف‌تان چهره‌های پلیدی نمی‌بینید که دیروز در اردوگاه انقلاب و همراه و هم‏پای شهدا به نبرد با آنان برخاسته بودید، آنان که دیروز دشمن شما و امت حزب الله بودند و شما هم‎پای سردارانی که امروز از آنان فاصله گرفته‌اید و آبروی خود را در گروی نبرد جانانه با آنان می دیدید، چرا امروز به‌جای مقابله، به شما لبخند می‌زنند و برای گل هایی که به جبهه انقلاب اسلامی می‌زنید، برای‎تان هورا می‌کشند و تشویق‎تان می‌کنند؟

کمی به جغرافیای وسیع انقلاب اسلامی نگاه کنید، جغرافیایی که امام راحل(ره) فرمودند مرز و کشور نمی‌شناسد و مرزهای آن را عقیده و ایمان تشکیل می‌دهد. در این جغرافیای وسیع که امروز بانشاط‌ترین و بالنده‌ترین روزهای خود را در حیات بیداری اسلامی سپری می‌کند و در حالی که همه انقلابیون مسلمان و آزادی‌خواه منطقه و جهان چشم به انقلاب اسلامی دوخته‌اند وامروز افتخار و آرزوی رهبران و پیشقراولان حرکت‎های مردمی بوسه زدن بر بازوان رهبری است، شما مشغول چنگ اندازی به این چهره عزتمند و ایجاد تردید در این مسیر الهی هستید. حقیقتاً چه‌کسی از بی‌انصافی‌هایی که در حق انقلاب اسلامی و رهبری فرزانه آن کردید، احساس خوشنودی می‌کند و از سوی دیگر ببینید خریدار ادعاهای اهانت آمیز شما کیست؟

استکبار جهانی چقدر باید سرمایه گذاری کند تا چهره انقلاب اسلامی را تاریک و منکدر نشان دهد؟ این درد را به کجا بریم که شاهد باشیم کسانی امروز این خدمت را برای دشمن به رایگان انجام می‌دهند و سرمایه بزرگ افتخار دوران جهاد و ایثار را به‌ثمن بخس به معاندین نظام هدیه می دهند؟

برادر عزیز!

بیا با هم به گذشته سفر کنیم و دوباره با شهیدان بزرگی که افتخار هم‏سنگر بودن با آنها را داشته و داریم، همنشین شویم و با هم دهه اول انقلاب و با خمینی بودن را در خاطرمان مرور کنیم.

فتنه بزرگ جبهه نفاق و التقاط را در آغاز شکوفایی انقلاب شکوه‎مند اسلامی به یاد دارید؟

برآشفتن و اعتراض جبهه ملی و ملی‌گراها را از استقرار احکام الهی و ارزش‏های دینی و دعوت هر دو جبهه را تحت حمایت سران ملی مذهبی برای اردوکشی خیابانی علیه انقلاب اسلامی و احکام اسلام به یاد آوریم.

خیانت بزرگ کسانی را که خود را در حلقه اول یاران خمینی می‌دانستند و با همین پوشش به‌دنبال ضربه زدن به انقلاب بودند به خاطر آوریم، هنگامی که کودتای نوژه را طراحی کردند تا انقلاب اسلامی را با حذف ولی فقیه و جایگاه والای ولایت فقیه در نطفه خفه کنند.

همراهی و هم‌داستانی و حمایت عجیب یکی از شخصیت‌های مطرح مذهبی که عنوان (مرجعیت شیعه) را نیز با خود داشت، به یاد آوریم و با خیانت و جفای حاصل عمر امام(ره) به استاد خویش و انقلاب اسلامی به یاد آوریم و بگذاریم ناله غم‎گینانه حضرت امام در شکستن کمرش زیر بار جفای حاصل عمرش یک بار دیگر در گوش جانمان طنین اندازد و اشک بر دیدگان‏مان بنشاند. به‌راستی آن روزها یاران شهیدمان همت‌ها، باکری‌ها، خرازی‌ها، زین‌الدین‌ها و شما و ما در کدام سنگر بودیم؟

آیا بر امام(ره) برآشفتیم که چرا به منافقین و ملی‌گراها اجازه اردوکشی خیابانی نمی‌دهید؟

آیا نیش قلم بر صفحه دل امام نشاندیم که چرا حامی کودتای نوژه را که عمری در کسوت مرجعیت به سر برده است حصر خانگی کرده‌ای؟

آیا بر امام نهیب زدیم: چرا حاصل عمرت را به‌خاطر هم‌داستانی با بلندگوهای استکباری و اذناب داخلی آنها یعنی منافقان از خدا بی‌خبر، از خود رانده‌ای؟

نه، هرگز. ما بر اساس آموزه‌های اصیل اسلام ناب محمدی(ص) و تجربه تاریخی صدر اسلام آموخته بودیم‌: باید پشتیبان ولایت فقیه باشیم تا به مملکت‎مان آسیبی نرسد لذا مردانه هم‎پای شهیدان در رکاب رهبر الهی خود ایستادیم و تا مرز جان‏فشانی حسرت یک لحظه جدایی از رهبر و امام خود را در دل دشمنان نشاندیم.

پس ای عزیز چه شده است که امروز، بر خلف صالح خمینی کبیر که همچون امام شهیدان سلوک می‌نماید و با خردمندی و فرزانگی کشتی انقلاب اسلامی را از طوفان فتنه‌ها به در می‌آورد و خار چشم دشمنان کوردل است، با تیر زهرآلود قلم خویش این‌چنین جفا روا می‌داری؟

به یاد بیاوریم در فتنه 88 که جنگ احزابی در برابر جبهه انقلاب اسلامی گشوده شد و حقد و کینه سه دهه انقلاب اسلامی تمامی معاندین را از استکبار جهانی و نظام سلطه گرفته تا منافقین کوردل، بهاییان، صهیونیست‌ها، اپوزیسیون خارجی و داخلی و همه جبهه باطل را به‌بهانه انتخابات به میدان آورد و بنا به اعتراف صریح دشمن اصل ماجرا برای براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی بود (گرچه ساده‌دلان بی‌بصیرت آن را به‌گونه‌ای دیگر تحلیل کردند) در نهایت مشاهده کردیم چگونه با رهبری و درایت آن حکیم بصیر، فتنه عظیم خنثی شد و دشمن به هزیمت رفت و بار دیگر بر همگان نشان داده شد که خامنه‌ای خمینی دیگر است.

برادر عزیز!

درد دیگری نیز بر دل‌های همسنگران‏تان سنگینی می‌کند، درد لبخند دشمن.

برگردید و بازتاب مقاله و مواضع خود را در رسانه‌های جبهه کفر و استکبار، نفاق و صهیونیسم جهانی مورد بررسی قرار دهید. آیا نمی‌بینید که ادعاهای شما را و نیش قلم‌تان، نوش جان آنان شده و لبخند رضایت بر لبان آنها نشانده است؟

حتماً می‌دانی لبخند رضایت دشمن چه تلخ است و در کربلا با امام حسین(ع) و حضرت زینب کبری(س) چه کرد؟

اما خوب است بدانی دردی که ما از تلخی لبخند رضایت دشمن می‌کشیم تنها ناشی از رضایت آنها از اهانت‌هایی که با قلم شما بر صفحه کاغذ نقش بسته است نیست.

چرا که آنها بسیار ناکسانی را در آستین دارند که می‌توانند هر زمان بخواهند قلم به دست مزدوری را به مأموریت بگمارند.

درد ما از تلخی لبخند رضایت دشمن، بدان جهت است که دشمن احساس می‌کند توانسته است از اهالی جبهه اهل حق به اسارت بگیرد. اسیری شما در جبهه کفر و نفاق برای ما از زهر نیش قلم‎تان سخت‌تر و آزار دهنده‌تر است لذا شما را دعوت می‌کنیم هم‏پای شاعر خوش‌ذوق بیایید به زیارت یار شهید تازه سفر کرده‌مان سردار شهید حسن تهرانی مقدم برویم و پیام او را از جایگاه عند ربهم یرزقون بشنویم و معیار حرکت امروز و فردای‏مان قرار دهیم، باشد تا در آن دنیا نیز توفیق همنشینی با خیل یاران شهیدمان را همچون این دنیا پیدا کنیم.

دیشب به خوابم آمد روح حسن چو نوری شأن شهید را او می‌گفت با چه شوری

اینجا ملاک عشق است پیمان با ولایت باید نمود پرواز تا مرز بی‌نهایت

مأوای ما شهیدان نزد حسین زهراست جز راه رهبری نیست راه سعادت و راست

والعاقبة للمتقین والسلام علی من التبع الهدی

تعدادی از هم‎رزمان دیروز سرداران شهید و منتقدین امروز شما و یاران بی بصیرت‌تان

***************************************************************
متن مقاله سردار علائی چاپ شده در روزنامه اطلاعات در 19 دی ماه امسال

قیام 19 دی از نگاهی دیگر
سردار حسین علایی

روز 19 دی ماه سال 1356 سر آغاز قیامی مردمی و فراگیر است که ظرف حدود یک سال توانست شاه را از کشور بیرون کند و به نظام سلطانی 2500 ساله در ایران پایان دهد. اما این ماجرا خیلی ساده شروع شد و بهانة آن را خود حکومت فراهم کرد. در روز 17 دی ماه روزنامة اطلاعات که توسط یک سناتور مورد اعتماد اداره می‌شد مقاله‌ای را با عنوان ارتجاع سرخ و سیاه علیه آیت الله خمینی که توسط شاه به عراق تبعید شده بود به چاپ رساند. چاپ این مقاله مورد اعتراض طلاب حوزة علمیة قم قرار گرفت و من که خود در آنجا بودم به اتفاق تعدادی از طلاب به در منزل تعدادی از اساتید حوزه علمیه قم مراجعه کردیم تا آنها به درج یک طرفه مقاله توهین‌آمیز علیه شخصیت محبوب مردم اعتراض کنند. این رفت و آمد به در خانة علمای قم دو روز به طول انجامید و حکومت شاه به بهانه نداشتن مجوز برای راهپیمایی به طلاب و جوانان در خیابان صفائیه حمله کرد و تعداد 6 نفر از طلاب و معترضین را کشت و عده‌ای را نیز مجروح کرد. رفتار غلط مأمورین امنیتی شاه،نارضایتی مردم از حکومت سلطنتی را به اوج رسانید و به استمرار آن کمک کرد.چنین رفتاری موجب شد تا چهلم‌ها در ایران به راه بیفتد و رژیم شاه ظرف یک سال بیش از 2000 نفر از مردم معترض را در خیابان‌های شهرهای مختلف بکشد.ولی هرچه بر کشته‌های خیابانی و بازداشت مردم و تعداد زندانیان سیاسی افزوده می‌شد عملا از اقتدار نظام شاهنشاهی کاسته می‌شد. ‏
تا قبل از این حوادث، مردم مستقیما شاه را خطاب مخالفت‌های خود قرار نمی‌دادند و سعی می‌کردند تا انتقادات را متوجه نبود آزادی بیان در کشور،فقدان آزادی‌های سیاسی و رفتار بد مأمورین دولتی به ویژه عناصر گارد شاهنشاهی و در نهایت دولت وقت بکنند. اما تداوم رفتارهای خشن حکومت و سرکوب شدید اعتراضات باعث شد که مردم لبة تیز مخالفت‌های خود را متوجه شخص شاه بکنند و خواستار تغییر اساسی در نظام حاکم شوند. نامه نگاری‌ها به شاه شروع شد و او به حق عامل همة نابسامانی‌های کشور اعلام شد.‏

این روند ادامه یافت تا آن که مردم، آزادی و نجات خود را در برپایی جمهوری اسلامی دیدند تا هم از حکومت یک شخص به صورت مادام العمر جلوگیری کنند و هم مردم با انتخابات آزاد بر سرنوشت خود حاکم باشند و هم حکومت برخاسته از متن فرهنگ مردم که اسلام است باشد و تعارضی بین باورهای مردم و اَعمال حاکمیت نباشد. به هر حال شاه به سرکوب‌ها و توسعه اختناق ادامه داد تا با رهبری امام خمینی همة مردم علیه وی بسیج شدند و او برای نجات جان خود و خانواده‌اش مجبور به فرار از کشوری شد که خود را صاحب آن می‌دانست. به نظر می‌رسد احتمالا سوالات زیر پس از فرار برای شاه مطرح شده باشد که می‌تواند برای سایرین تجربه‌ای مهم و عبرت آموز باشد.

1-اگر در واکنش به حضور مردم در مجالس ترحیم فرزند امام خمینی سعه صدر به خرج می‌دادم و با مقاله توهین‌آمیز که نویسنده آن داریوش همایون وزیر اطلاعاتم با اسم مستعار بود،مردم را تحریک نمی‌کردم بهتر نبود؟

2- اگر پس از انتشار مقاله در روزنامه حکومتی، اجازه پاسخ به آن مقاله را در همان روزنامه می‌دادم حکومتم دوام بیشتری نمی‌یافت؟

3- اگر به مردم معترض اجازه راهپیمایی مسالمت‌آمیز را می‌دادم و آنها را متهم به اردو کشی و زورآزمایی خیابانی نمی‌کردم، مسئله خاتمه نمی‌یافت؟

4- اگر به مأمورین دستور می‌دادم که به تظاهر کنندگان تیراندازی نکنند و هوشمندانه و با تدبیر آنها را آرام کنند،نتیجه بهتری نمی‌گرفتم؟

5- آیا اگر به جای حصر کردن بعضی از بزرگان در خانه‌هایشان و تبعید تعدادی دیگر به سایر شهرهای دوردست و زندانی کردن فعالین سیاسی، باب گفت‌وگو و مراوده با آنها را باز می‌کردم، کار به فرار من از کشور می‌انجامید؟

6- اگر به جای اتهام زدن به مردم که خارجی‌ها عامل تحریک شما هستند به شعور جمعی آنها توهین نمی‌کردم حالا خودم مجبور بودم به خارجی‌ها پناه ببرم؟

7- آیا اگر به جای متهم کردن مخالفین خودم به اقدام علیه امنیت کشور،وجود مخالف را می‌پذیرفتم و حتی آن را قانونی تلقی می‌کردم و برای آنها حق قائل بودم نمی‌توانستم بیشتر برمسند قدرت باقی بمانم؟

طبیعی است که دیکتاتورها برای خود حق ابدی حاکم بودن بر مردم قائل هستند و در زمانی که در کاخ سلطنت با همراهان متملق و چاپلوس احاطه شده‌اند فرصت طرح این سوالات را ندارند و زمانی به فکر می‌افتند که مثل قذافی پس از موش و حشره خواندن مخالفین، مجبور شوند فرار را بر مقاومت و ایستاده مردن ترجیح دهند. فاعتبروا یا اولی الابصار

منبع : http://dideye-bidar.blogfa.com/post-181.aspx
 

























تجمع مقابل خانه? سردار علایی

asriran/197172




کلمات کلیدی :

حاشیه ای بر نوع اعتراضات به حسین علایی و عماد افروغ به عنوان ضد

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/6 11:20 صبح

الحبیب

حاشیه ای بر نوع اعتراضات به حسین علایی و عماد افروغ به عنوان ضد ولایت فقیه

این چند روزه صحبت ها و سخنانی از سوی بعضی از خواص کشور انجام شده است که فرصت را برای موج سواری ضد انقلاب در خارج از کشور فراهم آورده است و در داخل هم اعتراضات مردمی و رسانه ها را به آن اظهار نظرات در پی داشته است.

منظورم به صورت خاص برمی گردد به مقاله آقای حسین علایی در روزنامه اطلاعات و صحبت های دکتر عماد افروغ در برنامه پارک ملت. در ابتدا باید عنوان کنم که نگارنده بر صحبت های و رفتار های کسانی که از آنها نامبرده شده انتقاداتی داشته و بسیاری از انتقاداتی را که از سوی نیروهای ارزشی و انقلابی کشور به عملکرد آنها در جریان فتنه 88 گرفته می شود را وارد می دانم. اما آنچه قرار است در این مطلب به آن پرداخته شود نقد رفتار گروهی از به ظاهر دلسوزان انقلاب است در برخورد با رفتار های بعضی از سیاسیون و نه صرفا کسانی که نام شان در این مطلب می رود؛ که به فرموده ی رهبر انقلاب ،که در ادامه ی مطالب مشروح آن ذکر می شود ، می تواند گاهى اوقات ضررها و لطمات بزرگى بزند.

1-    مقاله ی حسین علایی در روزنامه ی اطلاعات هر چند خودش بعد از اعتراض هایی که انجام گرفت موضع گیری صریح کرد، مورد سو استفاده ی ضد انقلاب قرار گرفت. حال در واکنش به چنین اشتباهی از سوی سردار علایی در ایجاد فرصت برای دشمنان نظام برای حمله تبلیغاتی بر علیه جمهوری اسلامی، نامه ی جمعی از سرداران خوشنام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فضا را کاملا شفاف کرد، که نقدی و واکنشی بود به موقع و درست به آن اشتباه. اما در کنار چنین حرکت در خور تقدیری تجمع گروهی در مقابل منزل علایی و شعارهایی که بر در و دیوار منزل وی نوشتند، عملی خارج از سیره اسلامی و سیره و منش رهبر انقلاب بود.

2-    عماد افروغ در برنامه پارک ملت نقد هایی را بر سیستم انتخابات خبرگان و دولت و ... وارد کرد. صدا و سیما اگر سخنان افروغ را در یک برنامه ی نظری و با حضور کارشناس خبره ی دیگری و در قالب آزاد اندیشی و مناظره انجام می داد، آنگاه سخنان افروغ در نقد سیستم حاکمیت در قالبی می گنجید که رهبر انقلاب سالها ازکمبودش در کشور گله کرده اند، یعنی کرسی های آزاد اندیشی و نظریه پردازی. اما متاسفانه در این مدت به جای اینکه مطالبی در نقد منطقی سخنان افروغ مشاهده شود ، پیامک های بسیاری مبنی بر ضد ولایت فقیه بودن دکتر افروغ و درخواست مبنی بر اینکه به برنامه پارک ملت اعتراض خود را اعلام کنید رد و بدل شد! که به نظر می رسد که با نگاه رهبر انقلاب ، در تضاد است! و این سئوال پیش می آید که چرا عده ای بر خلاف نظر حضرت آقا،  اصرار بر ضد ولایت فقیه کردن افراد دارند؟

3-     متاسفانه گاه گاه در کشور شاهد  افراطی گری هایی به نام انقلابی گری هستیم. زمانی که فردی در مسیر انقلاب اسلامی اشتباهی کرد یا می شود با منطق و اخلاق اسلامی به او برخورد کرد که نتیجه اش اصلاح و برگشت وی به مسیر اصلی است که فلسفه ی امر به معروف و نهی از منکر برای همین اصلاح شدن است و یا اینکه با برخورد غیر منطقی و گاه غیر اسلامی از جانب عده ی قلیلی افراطی او را از دایره ی انقلاب اسلامی خارج کرده و تبدیل به منافق و بعد از آن معاند نمود یعنی عملی در راستای جذب حداقلی و دفع حداکثری بر خلاف خواسته ی رهبر انقلاب!

 البته شکی نیست نکات فوق شامل آن عده از افراد نیست که خود اصرار بر نفاق و عناد خود نسبت به جمهوری اسلامی دارند، و اگر کسی بر علیه نظام جمهوری اسلامی اقدامی انجام داد مطابق با قانون باید با آن برخورد شود.

4-    آنچه تا به حال گفته شد شکل  برخود با منتقدین است، خالی از لطف هم نیست که نگاهی به سیره ی اهل بیت در برخورد با هتاکان بیاندازیم: مردی از اهل شام وارد شهر مدینه شد. به خاطر تبلیغات سوء معاویه ، آن مرد کینه ای عمیق از امام علی (ع) و فرزندانش در دل داشت، آنگاه که امام حسن (ع)را سوار بر مرکب دید، زبان به ناسزا گشود و با صدای بلند به لعن و نفرین آن حضرت پرداخت؛ اما امام در برابر این یاوه گویی ها سکوت کرد. وقتی مرد شامی به سخنان زشت و ناپسندش پایان داد، امام حسن (ع) نزد او رفت و لبخند زنان سلام کرد و مهربانانه فرمود: «جناب آقا! به گمانم (در این شهر) غریبی و گویا سوء تفاهمی پیش آمده است. اگر بخواهی خشنودت کنیم، چنین می کنیم و اگر چیزی بخواهی به تو می دهیم و اگر راهنمایی بخواهی راهنماییت می کنیم و اگر در بردن بار یاری بجویی، بارت را می بریم و اگر گرسنه باشی سیرت می کنیم و اگر بی لباس باشی لباست می دهیم و اگر نیازمند باشی ثروتمندت می سازیم و اگر فراری باشی پناهت می دهیم و اگر حاجتی داشته باشی آن را برآورده می کنیم. حالا خوب است اسباب و وسائلت را برداری ونزد ما بیایی و تا هنگام رفتنت (از مدینه) مهمان ما باشی که این برای تو بهتر است؛ زیر ما خانه ای بزرگ و آبرو و احترامی زیاد و مالی فراوان داریم (و به خوبی می توانیم از تو پذیرائی کنیم)»

مرد شامی از شنیدن این سخنان محبت آمیز و جوانمردانه درگرگون شد و از برخورد نادرستش پشیمان گشت و در حالی که از ندامت می گریست گفت: «گواهی می دهم که تو جانشین خدا در زمینی. خدا بهتر می دانست که رسالت خویش را به عهده چه کسی قرار دهد. تو و پدرت علی منفورترین مردم نزد من بودید و اکنون محبوب ترین مردم نزد من هستید».

5-    نگاهی به سیره و نظرات رهبر انقلاب در مورد تعریف ضد ولایت فقیه و مصادیق آن هم به عنوان حسن ختامی بر این یادداشت :

1-5            «بدون تحقیق نبایستى افراد را متهم کرد. به ظواهرِ خیلى ابتدایى نبایستى نسبت به وجود جرمى در کسى حکم کرد؛ مثلاً الان رایج شده که بعضیها را به اندک چیزى «ضد ولایت فقیه» مى‏گویند! معلوم نیست اگر کسى یک وقت در جایى یک کلمه حرفى زد، این ضدیت با ولایت فقیه باشد. البته ضدیت با ولایت فقیه، یعنى ضدیت با اصیل‏ترین و رکین‏ترین اصول و ارکان نظام جمهورى اسلامى - شکى نیست - منتها ضدیت معنایى دارد. مثلاً یک نفر هست که علیه این معانى مى‏نویسد یا حرف مى‏زند، یا با موقفها و مواضعى که از طرف دستگاه رهبرى یا از طرف رهبرى گرفته مى‏شود و طبق قانون اساسى سیاستهاى اصلى نظام را تشکیل مى‏دهد، صریحاً و غالباً - ولو نه دایماً - مخالفت مى‏کند، یا در مواقع حساس مخالفت مى‏کند؛ اینها ضدیت است؛ لیکن آن کسى که حالا یک وقت در جایى یک کلمه حرفى زده، یا مثلاً نسبت به چیزى عکس‏العملى نشان داده، این ضدیت محسوب نمى‏شود. در زمان امام(رضوان‏اللَّه‏علیه) ما مى‏دیدیم که ایشان مطلبى را مى‏فرمودند، اما در مجلس همه به آن رأى نمى‏دادند؛ نمى‏شود گفت اینها ضد ولایت فقیه‏اند. من یادم هست که یک وقت راجع به رادیو و تلویزیون یک نظر این بود که رؤساى سه قوه، شوراى عالى رادیو و تلویزیون باشند؛ همان شوراى سرپرستى‏یى که سابق بود. بنده خودم با ایشان صحبت کرده بودم و مى‏دانستم که نظرشان این است که رئیس جمهور و رئیس مجلس و رئیس قوه‏ى قضاییه، اعضاى شوراى سرپرستى را تشکیل بدهند. قاعده‏اش هم همین بود که وقتى مى‏گویند سه قوه نظارت کنند - که در قانون اساسى قبلى، تعبیر این‏گونه بود - باید شورایى با این ترکیب تشکیل شود؛ آسانترین وجهش این است. وقتى این پیشنهاد به مجلس آمد، آقاى هاشمى آن را مطرح کردند؛ اما با اکثریت قاطعى رد شد! با این‏که ایشان هم گفتند که این نظر امام است، اما فقط عده‏ى معدودى به آن رأى دادند! واقعاً نمى‏شود به آن اکثریت گفت که شما ضد ولایت فقیه هستید؛ نه، همه‏شان هم فدایى امام و علاقه‏مند به امام و مخلص امام بودند؛ خیلیهایشان هم جبهه‏برو بودند؛ اما این حرف را قبول نداشتند؛ بنابراین باید واقعاً این چیزها از هم تفکیک بشود. در همان وقت ما کسانى را مى‏شناختیم که به فلان مرکز مى‏رفتند و صحبت مى‏کردند و در اصلِ اعتبار نظر ولایت فقیه خدشه مى‏کردند! این حرفها مربوط به امروز نیست که حالا کسى خیال کند بعضیها امروز این حرفها را مى‏زنند؛ نه، همان زمان مى‏زدند؛ ما در جریان بودیم و افرادش را مى‏شناختیم؛ الان هم یقیناً آثار و نوارها و حرفهایشان هست. غرض، رمى به «ضدیت با ولایت فقیه» چیز آسانى نیست که ما تا اندک چیزى از کسى دیدیم، فوراً این مُهر را به پیشانى او بزنیم؛ ضدیت با ولایت فقیه، شواهد و ضوابطى دارد.»( بیانات در دیدار با اعضاى هیأت مرکزى نظارت بر انتخابات چهارمین دوره‏ى مجلس شوراى اسلامى‏ 1370/12/04)

2-5            «یک نکته‌ى دیگرى که در دنباله‌ى آن مطالبه‌ى دانشجوئى عرض میکنم، این است که مطالبه کردن با دشمنى کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم گاهى اوقات معارضه‌ى با مسئولان کشور نشود - که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود - این به معناى انتقاد نکردن نیست؛ به معناى مطالبه نکردن نیست؛ در باره رهبرى هم همینجور است. این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفى کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنى پنجه در افکندن، دشمنى کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسى معتقد به کسى نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیه‌ى مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفى است. اعتراض به سیاستهاى اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضدیت با رهبرى نیست. دشمنى، نباید کرد. دو نفر طلبه کنار همدیگر مى‌نشینند؛ خیلى هم با هم رفیقند، خیلى هم با هم باصفایند، همدرس هستند، مباحثه میکنند، حرف همدیگر را رد میکنند؛ این حرف او را رد میکند، آن حرف این را رد میکند. ردکردن حرف، به معناى مخالفت کردن، به معناى ضدیت کردن نیست؛ این مفاهیم را باید از هم جدا کرد.»( بیانات در دیدار دانشجویان نخبه، برتران کنکور و فعالان تشکلهاى سیاسى فرهنگى دانشگاهها‌  1386/07/17)

3-5            «مراقب باشید، مواظب باشید، نمیشود هر کسى را بمجرد یک خطائى یا اشتباهى گفت منافق؛ نمیشود هر کسى را بمجرد اینکه یک کلمه حرفى برخلاف آنچه که من و شما فکر میکنیم، زد، بگوئیم آقا این ضد ولایت فقیه است. در تشخیصها خیلى باید مراقبت کنید. من تأکیدم به شما جوانان عزیز، فرزندان عزیز خود من، جوانان پرشور این کشور در سرتاسر میهن عزیز، همین است. انگیزه‌ها با شدت، با قوّت، با ایمان کامل، با امید کامل به آینده حفظ بشود؛ اما در تشخیصها و در مصداقهاى مختلف دقت بشود. بى‌دقتى در مصداقها، گاهى اوقات ضررها و لطمات بزرگى خواهد زد.»( بیانات در دیدار جمع کثیرى از بسیجیان کشور 1388/09/04)




کلمات کلیدی :

سکوت

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/5 12:47 عصر

سکوتت مرداب است

برای من

هرچه بیشتر تقلا می کنم به شکستنش

فرو تر می روم .....




کلمات کلیدی :

شهید شاعری و همرزمانش در مسجد حضرت حمزه سیدلشهدا

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/5 12:41 عصر

شهید شاعری و همرزمانش در مسجد حضرت حمزه سیدالشهدا

اون سه تایی که ضربدر خوردن شهید شدن. البته این بار ضربدر از بدها نیست از خوب هاست.




کلمات کلیدی :

<   <<   11   12   13   14      >
قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ