سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بزرگترین عیب آن بود که چیزى را زشت انگارى که خود به همانند آن گرفتارى . [نهج البلاغه]

یادبود شهید شاعری و شهید عباس خسروی

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/5 12:38 عصر

طراح یابود شهید شاعری و شهید خسروی ومرحوم علی شاعری

 

این عکس رو در 20دی خونمون هیت بود زدم. ایشالا که مارو هم شفاعت کنن.

 

و من خیلی ساده ساده بغض میکنم

بغضم که نه
خودم میشکنم

تو اما همیشه
سکوت سنگ سکوتی ....




کلمات کلیدی :

حاضرجوابی کودکان

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/3 11:39 صبح

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد
زیرا با وجود اینکه پستاندار عظیم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسیار کوچکى
دارد.
دختر کوچک پرسید: پس چطور حضرت یونس به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. این
از نظر فیزیکى غیرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت یونس مى‌پرسم.
معلم گفت: اگر حضرت یونس به جهنم رفته بود چى؟
دختر کوچک
گفت:
اونوقت شما ازش بپرسید.
---------------------------------------------------
********
بچه‌ها در ناهارخورى مدرسه به صف ایستاده بودند. سر میز یک سبد سیب بود
که روى آن نوشته
بود: فقط یکى بردارید. خدا ناظر شماست.
در انتهاى میز یک سبد شیرینى و شکلات بود. یکى از بچه‌ها رویش نوشت: هر
چند تا مى‌خواهید
بردارید! خدا مواظب سیب‌هاست



کلمات کلیدی :

مبارزه پایان ناپذیر

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/3 11:31 صبح



دهه فجر که می آید آمدنش یک جور است و رفتنش یک جور دیگر!

هرسال بهمن به دهه فجرش که می رسد، تب انقلاب است که همه را می گیرد. الحمدلله وفور نعمت می شود و هر کسی برای اثبات انقلابی بودنش، خاطره ای از انقلاب از جیبش درمی آورد و خرج آبرویش می کند!!

باز دهه فجر و اضطرابی که به جان مسئولین می افتد و تمام کارهای عقب افتاده ای که شاید به برکت این دهه انجام شوند .... باز نمایشگاه پشت سر نمایشگاه و فیلم و مستند و عکس و ....

و باز دهه فجر می شود و تصویر امامی که از زیر خروار ها گرد و خاک فراموشی بیرون می آید! و قصه دوباره تکرار می شود ... نسل سومی که حتی در زمان امام در گهواره ها هم نبودند، حالا باید برای فرونشاندن عطش خودشان، تمام این خاطرات و حرف و حدیث ها را کنار هم بچینند و از اعماق آنها آرمانهای خمینی را بیرون بکشند و او را دوباره از نو بسازند....

حتما کسانی که از امام فقط عکس هایش را به ما نشان می دهند، هنوز نفهمیده اند که برای نسل ما عظمت نام خمینی در چیست؟!! امامی که آنها به موزه هایش می سپارند انگار دیگر این روزها حوصله مبارزه ندارد! دیگر خیال جهانی کردن اسلام را ندارد و دیگر نمی خواهد دست فکر ما را بگیرد و تا بلندای دغدغه های خودش برساند.... و شاید هنوز باور نکرده اند که از همین نسل جامانده از انقلاب، هستند کسانی که هنوز بالای جزوه هایشان بنویسند: 

جنگ ما جنگ عقیده است و جغرافیا و مرز نمی شناسد .....

 

 

دارم فکر می کنم به این روزهایی که انگار به التهاب افتاده اند و بوی صاحبشان را شنیده اند.

فکر می کنم به دنیایی که دارد خودش را جمع و جور میکند و آماده می شود برای رسیدن وعده حق.

این روزها دیگر لازم نیست کسی برایمان پیشگویی کند و از نشانه های حتمی یا غیرحتمی آمدنش بگوید

همین که در گوشه و کنار دنیا صدای الله اکبری بلند می شود، یعنی خبر بزرگی در راه است ...

همین کافی است که دلهایمان این روزها گواهی می دهد که روز موعود نزدیک است ... نزدیکتر از همیشه ...

اِنَّهم یَرونَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً ...

 

فکر میکنم به پرچمی که امام گفت باید به دست صاحب اصلی اش بسپاریم ...

فکر می کنم به این راه، به سنگینی این پرچم، به صاحب این روزها؛

فکر می کنم به ....

 

 

و به قول سعید بیابانکی:

جاده مانده است و من و این سر باقیمانده .....





کلمات کلیدی :

خدا حافظ ماه عزای پسر فاطمه

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/3 11:25 صبح

 

~~  امشب نمیدانم برای ِ گذشتن این روزهای آخر صفر باید خوشحال باشم که میرسیم به بشارت آمدن ربیع یا ناراحت برای ِ اینکه جامه ی سیاهم را در می آورم ... ~~

 

~~امشب دلم تنگ آن مُـــحرمی ست که رفت و من هنوز هم مَـــحرم نشدم

مَــحرم ها را اربعین بردند با خودشان ... مثل ِ مصطفای شهید~~

 

~~کرم ِ این خاندان را خوب میشناسم و سهم هل اتی یمان را ، منی که کربلایم را از دستان پر صلابت علمدار و نگاه پر مهر امام الرئوف گرفته ام ، باید مدینه رفته ها را فرا بخوانم مثل آن روزی که کربلا رفته ها را از سر ِ درد صدا می زدم ~~

 

~~امشب دومین شب ِ دومین ماه زمستان ، یاد آن شب هایی از محرم که بیرون از مسجد ِدر آن سرمای ِ استخوان سوز جمعیت را میدیدم و زیر لب با خودم میگفتم إنَّ لِقَتلِ الحُسَین (ع) حَرارَة فی قُلوبِ المُومِنینَ لاتَبرُدَ أَبَدا ، دلــــ م را میسوزاند ~~

 

~~حسنین.علیهم السلام.سرهای مبارکشان را بر سینه پیامبر گذاشته بودند ، مادرشان فاطمه .سلام الله علیها. میرفت تا کودکانش را از روی سینه پدر ِش که بی تابی میکردند کنار ببرد.پیامبر نگذاشت .میگفت که بودن حسنین باعث می شود آرام تر جان بدهم . سه ساله تو هم خوب میدانستی این را انگاری ، سر بابا را که در آغوش گرفتی حتما گفته ای حالا راحت تر جان میدهم~~

 

~~امشب ، شب ِ بیست و هشتمین روز از صفر دلم برای ِ مدینه ی ِ نرفته ام تنگ شده ~~

~~دلم هوای روزهای اول محرم وشب های دهه اول را کرده،هوایی ِ روضه های اربابم شده ام ~~

~~ دلـــ م حرم حضرت ضامن را میخواهد، آتش ِ عشقش مارا از گزند باد و باران و برف مصون میدارد ~~

~~ پیامبر رحمتم بگو من اجر رسالتت را خوب داده ام یا خون کرده ام دل ِ آخرین یادگارت را ~~

~~ بعد از پیامبر خاتممان چه آوردند بر سر پسر عم و دخترش.مگر غیر مودت چه خواسته بود ازشان~~

قل لا اسالکم علیه اجرا الا الموده فی القربی

~~بی حرمتی را از کوچه یاد گرفتند ، حرف بزن پسر بزرگ فاطمه در کوچه چه شده بود ؟ ~~

~ زهر سهمگین تر بود برای از پادرآوردنت یا آن رازی که فقط چشمهای ِ تو درد ِ نظاره اش را چشیده بودند~

~~ برای بی مادری که روزشماری نمیکنند امان از روزشمارهایی ِ که درد میگذارد بر دل ِ آدم ~~

~~نمیدونم چرا دلــــ م شور ِ فاطمیه را میزند در این شب ِ اولی ِ نبودن ِ نبی~~

~~ خداحافظ آی پارچه سیاه های عزای ِ پسر ِ فاطمه ~~

.

.

.

+

ادامه دارد این دلانه ها دلتنگی ها و دردواره ها




کلمات کلیدی :

کربلای5 از دیدگاه امام خامنه ای

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/2 7:17 عصر

شبهای کربلای 5 شبهای قدر این انقلاب است

انس با آن شما را وارسته میکند

هرکس آن را فراموش کند نامش از اردوگاه انقلاب قلم خواهد خورد.

من کشته مرده این بلاغت کلام حضرت آقا هستم.

شلمچه نی چم آلدی

گوللریمیز سارالدی

اورکلری غم آلدی

کرببلا یولوندا

گوزل شهید لر قالدی




کلمات کلیدی :

وصیت نامه شهید شاعری

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/11/2 7:4 عصر

29/9/1365

 

باسلام خدمت امام زمان و نایب بر حقش امام خمینی بت شکن و کلیه امت شهید پرور وغیور ایران.

کلام خود را با نام خدا آغاز می کنم، به نام آن خدایی که حسین سرش را در راه او داد واصحابش نیز در راه آن به چه مصائبی گرفتار شدند؛ که همه اش برای رضایت و خشنودی او بود.

اولین سخنی که در هنگام وصیت در زبانم جاری است همان است که در کودکی و در بدو تولد بر گوشم نواخنه شد.

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله واشهد ان علی ولی الله

بارخدایا این بنده حقیر شهادت می دهم که جز خدای واحد هیچ معبودی در جهان نیست ومحمد رسول وفرستاده اووعلی {ع} نیز به امر ولایت از سوی خدا منصوب شود.

اینجانب جواد شاعری فرزند ذوالفعلی به شماره شناسنامه 1673 متولد تهران باعقلی سالم مبنی بر اینکه هر مسلمان باید وصیت نامه ای داشته باشد تا مطالب و گفته های خود را به دیگران بازگو نماید تا شاید عبرتی باشد برای دیگران.

این حقیر خود را لایق آن نمی دانم به ملتی که وظیفه خود را پس از گذشت شش یا هفت سال جنگ و گذشت انقلاب به خوبی انجام داده است وصیت و نصیحتی بکنم ولی از آنجا که هرکس از برای خود احساس وظیفه ای دارد که آن را باید انجام دهد ومن نیز به نوبه خود سهمی کوچک در این سهم عظیم دارم ولازم دیدم که مطالبم را از باب یادآوری بیان نمایم زیرا خود هنوز احتیاج به پند و نصیحت دارم.

ای امت دلاور وقهرمان از زمانی که انقلاب شروع شد . به واسطه ی خون شهیدان شهر به شهر رسید همگی دارای وحدت کلمه بودید وهمراه رهبر انقلاب دوش به دوش اقشار ملت به مبارزه علیه دشمنان اسلام و منافقین پرداختید اکنون این مهم را فراموش نکنید که جنگ به اتمام نرسیده ودشمن در کمین است و در انتظار کوچکترین فرصتی است تا بر علیه شما امت مسلمان توطیه چیده و در میان شما تفرقه و نفاق بیافکند وزنجیر اتحاد شما را از هم بپاشد تا بتوانند بر شما احاطه پیدا کنند وتسلط داشته باشند.

پس ای مردم رهبر را فراموش نکنید به سخنانش بیشتر دقت کنید که به حق نایب بر حق امام زمان است. در سختی ها تحمل داشته باشید که پس از هر سختی آسانی است واین را یقین دارم که شما با توکل بر خدا به این امر بزرگ دست خواهید یافت.

واما ای مادر مهربانم ای که در تمام سختی های زندگی ام غم خوارم بودی و رنجهای زندگی ام را در طول عمر به جان خریدی تمام درد های خود را به درون ریختی تا زندگی آسانی را در پیش گیرم اکنون پس از گذشت 24سال فرزند حقیرت این افتخار را پیدا کرده تا بتواند در جبهه های حق علیه باطل حضور بیابد تا در رکاب فرزند حسین، خمینی، روح خدا، به عشق شهادت وستیز با دشمن جان بر جانان تسلیم کند.

اکنون جوان تو یکی از علی اکبر هایی ست که در جوار راهیان عشق به کربلا، به شرف دیدار مولایش عزم میدان نبرد کرده. تو نیز همچون زینب کبری و ام لیلا صابر در غم ها باش، تا سودی نیز نصیب تو گردد، تا در روز قیامت در پیش بانوحضرت زهرا سلام الله رو سفید باشی وبا افتخار و سربلندی در آنجا حضور داشته باشی وهمچون مادران دیگر شهدا عرض ادب کنی و بگویی ای بانوی بزرگ اسلام؛ ای دخت رسول خدا هدیه فرزندت را قبول بفرما.

مادرم در نماز ها و دعا ها امام را فراموش مکن.

به برادرانم وصیت میکنم که راه حسین{ع} را در پیش گیرند همان راهی که شهدای قبل آنرا ادامه دادند وپایدارش کردند. در مساجد شرکت کنید که دست خدا با جماعت است وآنان را در مشکلاتشان یاری می کند.

خواهرانم شما هم به گونه ای باشید که در پیش زینب(سلا الله) روسفید باشید. مهم ترین سنگر شما که همان حجاب است آن را حفظ نمایید؛ وپس از رعایت حال خود دیگران را هم امر به معروف کنید.

ختم مرا در مسجد حمزه سیدالشهدا(ع) برگزار نمایید و اگر برنامه ای بود با برادران بسیج پایگاه و آقا جواد در میان بگذارید تا کار ما روی نظر آن ها پیش برود. مقداری نیز پول دارم که شما می توانید آن را در راه خیر استفاده کنید. تا چیزی مادی از ما در این دنیا باقی نماند. تا بتوانم بارم را سبک تر ببندم و سبکبال پرواز کنیم.

به مادرم بگویید اشک بابت مرگ فرزند خود نریزد چرا که هدیه ای که به بزرگواری تقدیم می کنند با گریه همراه نیست. بلکه با شادی و شعف است.

در آخر از همه شما التماس دعا دارم واز خدای رحمان می خواهم مرا جز بندگان آمرزیده اش قراز دهد و مرا از محبت ولطفش بی نصیب نگرداند

29/9/1365  




کلمات کلیدی :

<   <<   11   12   13   14      
قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ