سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر بندگان هنگامی که نمی دانستند، توقف می کردند و انکار نمی کردند، کافر نمی گشتند [امام صادق علیه السلام]

تاکسی

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/29 9:32 عصر

-"سِد خندان
پیکان سفِیدایستاد.خالی بود.در جلو را باز کردم ودر حالی که داشتم سوار می شدم?
گُفتم: سلام
راننده که خستگی کلافه اش کرده بود گفت: سلام
اولین چیزی که توجهم را جلب کرد?پلاکی بود که از آیینه جلو آویزان بود وداشت تکان می خورد.
سعی کردم بفهمم رویش چی نوشته.
به چراغ قرمزکه رسیدیم? راننده که فهمیده بودمن کنجکاو شده ام? کفت:یادگار جنگه
چراغ سبز وماشین از جاکنده شد.راننده که بدرستی حدس زده بود ?من بیشتر بدانم گفت:
سال 64قلاویزان?گردان حمزه بودم...
احساس کردم قلبم ریخت روی زمین.
گفتم:گردان حمزه؟
کفت:آره? چطور مگه؟
گفتم:هیچی. می خواستم ببینم « جواد شاعری » را می شناسی؟
با تعجب گفت:گردان حمزه با هم بودیم . 25سالی هست ندیدمش. مگه می شناسیش؟
با هیجان گفتم: آره
گفت: خب کجاست؟
گفتم: داداشمه
صدای شدید ترمز وبوق ممتد ماشین ها خیابان را فرا گرفت.




کلمات کلیدی :

تصویر ماندگار

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/29 9:25 عصر

همه داد می زدند "انقلاب،1نفر"
اما او کنار پیکانش ایستاده بود با یک مقوا که رویش
نوشته شده بود؛انقلاب.
سوار پیکان او شدم ، روی داشبرد نوشته شده بود:
" من ناشنوا هستم، اوامرتان را با اشاره دست بگوئید."

 

واااااااااااای من دیوانه شدم با این مطلب

اصلا دیدم تازگی ها دنبال یه مطالب خاص زوم میشه

اون از اون پیرمرد که نوشته بود برای سلامتی امام زمانن صلوات بفرستید

اینم از این . . .

 




کلمات کلیدی :

رضائیه1

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/29 9:17 عصر

[نوشته ی رمز دار]  




کلمات کلیدی :

آمد در خانه، لباس سیاه بگیرد.

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/29 9:6 عصر

[نوشته ی رمز دار]  




کلمات کلیدی :

نترس تو هم میمیری .. .

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/29 8:58 عصر

[نوشته ی رمز دار]  




کلمات کلیدی :

خالد اسلامبولی برای مصر

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/29 7:27 عصر

دنیای وارونه هاست
جغد شوم مصر را “مبارک” می نامند

جغد شوم مصر

فرعون ها زیاد شده اند
کجایی خالد؟!
انگار هزار سال است که تو را کم داشته ایم!
مصر چه خالی شده است
وقتی میان آن همه آدم
هیچ کس خالد نمی شود!


فخر خیابان شده ای خالد!

کجا نام تو را برمی داریم
مایی که
پی نسل جدیدی از تو می گردیم
در کوچه پس کوچه های بلاد مسلمین؟!




کلمات کلیدی :

سیاه وسفید

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/28 9:1 عصر

شعر سیاه و سفید از سعید بیابانکی عزیز :

بیست و یک سال مثل برق گذشت
بیست و یک سال از نیامدنت
کوچه مشتاق گام‌هایت ماند
خانه چشم انتظار در زدنت

مثل این‌که همین پریشب بود
آمدی با پسر عموهایت
خنده‌هایت درست یادم هست
بس که آشفته بود موهایت

رو به من رو به دوربین با شوق
ایستادید سر به زیر و نجیب
آخرین عکس یادگاری‌تان
بین این قاب‌ها چقدر غریب ….

هیچ عکاس عاقلی جز من
دل به این عکس‌ها نمی‌بندد
تازه آن هم به عکس ساده‌ی تو
که سیاه و سفید می‌خندد

دور تا دور این مغازه پُر است
از هزاران هزار عکس جدید
تو کجایی کجا نمی‌دانم
آه ای خنده‌ی سیاه و سفید

تو از این قاب‌ها رها شده‌ای
دوستانت اسیرتر شده‌اند
تو جوان مانده‌ای رفیقانت
بیست و یک سال پیرتر شده‌اند

صبح شنبه چه صبح تلخی بود
از خودم پاک ناامید شدم
قاب عکس تو بر زمین افتاد
به همین سادگی شهید شدم …

همین!‌




کلمات کلیدی :

   1   2   3   4   5   >>   >
قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ