گمشده ام
سالهاست
که کسی مرا
آگهی نکرده
در صفحه ی گمشده ی روزنامه ها . . .
کلمات کلیدی :
یه توپ دارم قل قلیه
سرخ و سفید و آبیه
جای بابای خوب من
چه قد تو خونه خالیه !
یه توپ دارم قل قلیه
سرخ و سفید و آبیه
می زنم زمین هوا میره
نمی دونی تا کجا میره
مامان خوب من میگه
تو آسمون
اون بالاها
تا خونه ی خدا میره !
یه توپ دارم قل قلیه
سرخ و سفید و آبیه
من این توپو نداشتم
اما به جای این توپ
بابای خوبی داشتم ...
اما یه روز اومدش
که جای بابا جونم
عکسشو روی طاقچه
تو خونمون گذاشتم
یه توپ دارم قل قلیه
سرخ و سفید و آبیه
من این توپو نداشتم
مشقمامو خوب نوشتم
یه روز توی مدرسه
وقتی معلم من
برای مشق خوبم
نمره ی بیست بهم داد
مامان منو بغل کرد
یه توپ قل قلی داد !
مشقی که توش نوشتم
بابا بهم آب داد !
بابا بهم نون داد !
بابای قهرمانم
تو راه دین و وطن
خندید و جونشو داد
پانوشت: به یاد بابا علی که هیچ وقت برا جانبازیش اقدام نکرد . . .
جانباز شیمیایی باشی اما نباشی ...
چه می داند...؟!
اکران عمومی لبخند تو در دنیای مجازی من
بهایش:
عطش چشیدن طعم لبخند توست...!
همین!
بعضی انسانها شان نزول دارند
قصه نیستند
سورهاند
بعضی سورهها تمام آیههایشان حروف مقطعه:
الف لام میم
سرفه.. خون.. موج..
آه
بغض.. گریه.. اشک..
درد
باید آیه به آیه بخوانیشان
آه به آه ..
تنها بخوانیشان
که اسرارشان را نه تو دانی و نه من
که تفسیرشان را بخواهی اگر
باید خودت آیه آیه شوی..
اربا اربا ...
قطعه قطعه ..
____________________
من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا
از مومنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند بعضی بر سرپیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکرده اند.
صف/14
چشم تو جام سوره ی والفجر میدهد
گفتی که صبر کن که خدا اجر می دهد
هرشب که پلک خسته ی خود می نهم به هم
کابوس قتلگاه تو مرا زجر می دهد
به بهانه روز میلاد امام علی علیهالسلام و روز پدر دنبال مطلبی بودم برای پاسداشت این روز عزیز. متنی از مجله همشهری جوان در نظر گرفتم که انصافاً حق مطلب را ادا کرده بود اما قبل از خواندن این متن باید بگویم همه انسانها دنبال سعادت هستند که راه خوشبختی را پیدا کنند و هر کس از راهی به سویش حرکت میکند.
اما قرآن در سوره والعصر میفرماید: تمام انسانهای روی زمین در حال خسران هستند و لحظه به لحظه ضرر میکنند.
با تأمل در این آیه یاد حکایتی افتادم؛ پادشاهی بود که در تونلی تاریک اشیایی گذاشته بود و به مردمش گفت: برای هر کدام از شما جهت عبور از تونل یک گونی کنار گذاشتهام. از در که وارد شدید هرچه زیر پاهایتان هست میتوانید جمع کنید؛ هر کس که جمع کند ضرر میکند و هر که جمع نکند ضرر میکند . . .
داستان پدرها هم همین است. ما در مورد آنها مثل مردم آن پادشاه در حال ضرر کردن هستیم. اگر اشتباه نکنم از مرحوم آیت الله میلانی خواندم؛ ایشان پدر پیری داشتند که خیلی به پدرشان خدمت میکردند. وقتی پدرشان به رحمت خدا رفتند خیلی گریستند. از ایشان پرسیدند شما که از علما هستید چرا صبوری نمیکنید؟ ایشان فرمودند: گریه من از مصیبت پدر نیست چرا که خداوند در قرآن میفرمایند:«انا لله و انا الیه راجعون» گریه من از این است که بزرگترین باب کسب برکات و فضایل دنیوی و اخروی را از دست دادم.
در آخر بد نیست به بهانه روز پدر، یادی هم از پدران آسمانی محله و مسجدمان کنیم:
شهیدان غلامرضا جلالی، علی مبتدا، غلامرضا حنیفهزاده، محمد نورکامی، فرید احمدخانی، صابردرویش، داود شیخی، احمد عادلی و عبدالله سعدی.
"تنهاترین موجودات جهان
هر وقت کسی را میبینم که از پدرش مینالد، ته دلم میگویم:"کافی بود نداشته باشی تا قدر بودنش را بدانی"، هر وقت هم که کسی مرا در حال دلتنگی پدرم میبیند ته دلش میگوید: "کافی بود داشته باشی تا قدر نبودنش را بدانی". اصلا باورکردنی نیست شاید تنها "پدر" باشد که بعضیها بر سر نداشتن آن حسرت میخورند و بعضی بر سر داشتن آن.
البته این تنها بدبختی ما نیست مشکل اینجاست که اصلا نمیتوانیم با شنیدن نام پدر تصور دقیقی از یک آدم داشته باشیم. زمانی که نام مادر میآید همه تصور واحدی از یک موجود مقدس با هالهای از نور دارند. اما وقتی از پدر حرف میزنیم هیچ اجماعی بر سر قضیه نیست. بعضی موجود کمربند به دست را تصور میکنند که شبها وقتی از سر کار برمیگردد، حسابی از خجالت بچه ها در می آید. گروهی آدم کمحرفی را مجسم میکنند که لم داده به بالش و پشت به پشت، سیگار دود میکند و دریغ از یک حرف که بین او و بقیه رد و بدل شود؛ تعدادی هم که یک آدم شارلاتان را که در بازار سر هر کسی را کلاه میگذارد، بعضیهای دیگر هم تصورشان از پدر آدم بدبختیست که هرکس میتواند سرش کلاه بگذارد. اما هر وقت بحث پدرها پیش میآید من سریع بند میکنم به این که اصلا چرا نمیتوان سر از کار این موجودات در آورد. شاید تمام اطلاعاتی که یک آدم از پدرش دارد، حتی به یک دهم دانستههای او درباره مادرش هم نرسد. اصولاً پدرها موجودات تو در تویی هستند که حتی نمیتوانی از بیرونیترین لایه آنها سر در بیاوری، چه برسد به لایههای درونی! آنها با سیگارشان سرگرم هستند، در حالی که فرزندان را از سیگار کشیدن منع میکنند. شبها دیر به خانه میآیند، در حالی که مانع شبگردی ما میشوند و کلا همیشه با کارهایی سرگرم هستند که اگر کس دیگری آن را نجام دهد، دمار از روزگارش در میآورند.
با وجود این، پدرها باز هم دوست داشتنی هستند. شاید تنهایی تاریخی آنها که همیشه لمس میکنیم و برای شکستن آن کاری از دستمان برنمیآید، انگیزه اصلی باشد. شاید هم آن شرههای عرق که شب، هنگام بازگشت به خانه روی صورتشان میبینیم، دلمان را میلرزاند. در کل کمتر پدری را دیدهام که برای رفاه زندگی خودش کار کند. همیشه وقتی مرد ثروتمندی را میبینم در کمتر از چند ثانیه میفهمم که خودش هیچ سهمی از ثروتش ندارد و تمام آن پولها در زمان حیات یا پس از مرگ، به حساب فرزندان ریخته میشود.
آنها مظلومترین موجودات روی زمین هستند، در حالی که میتوانند ظالمترین موجودات هم باشند. اصلا نمیتوان گفت کدام تصویر به آنها شباهت بیشتری دارد."
برای شادی روح پدر این حقیر صلواتی بفرستید
رضا شاعری
آسمان گریه نکن، می دانم دلت پر است از این همه غصه...! اما فقط گریه نکن. وقتی اشک هایت ساعتی جاری می شود شهرمان را آب می برد! آنوقت است که همه مان در ترافیک جاده های شهر منتظر می مانیم تا چشمانت خشک شود و راه باز شود! دیگر حتی تاکسی دربستی هم پیدا نمی شود! راننده ها به سرعت می گذرند و آب چاله های خیابان ها را نصیب مان می کنند. ناودان خانه ها هم تاب اشک های تو را ندارند و اشک هایت را با کلی لجن بر سرمان می ریزند.
از آخرین باری که باریدی، خیلی ها دیر به مقصدشان رسیدند. آخر دلشان به قطاری خوش بود که ایشان را از آن ترافیک وحشتناک تر شده ی شهر فراری خواهد داد ولی انگار قطار هم غرق در غصه هایت شده بود.
دعوای دو گروه به خاطر اشک هایت دیدنی بود؛ انگار منتظر بودند تا خوب که گریه کردی، به جان هم بیفتند. تیترهای صفحه اول روزنامه هایشان هم دیدن داشت. یکی اشک هایت را نشان از خوشحالیت می نگاشت و از همکارانش تقدیر می کرد که چه و چه!
آن طرف هم از سوء مدیریت طرف مقابل گله می کرد و به تازگی نیز حرف و حدیث شکایتی مبنی بر حیف و میل کردن بیت المال هم به گوش می رسد!
نمی دانم از خسارت هایی که به بار آوردی خبر داری؟ یکی می گوید بیش از صد میلیارد تومان آن یکی حدود سی میلیارد را تخمین زده، راستش را بگو جاهای دیگر را چه کار کردی؟ این خسارت ها فقط برای یکی دو ایستگاه تازه تأسیس مترو بوده که اصلاً به فکرشان هم نمی رسید تو به آنجا راه پیدا کنی.
مدیریت بحران به نحو احسن کار خود را انجام داد و با تلاش خود از پس این برآمد. البته این را از آن 6 نفر جانباخته تخریب مسجد حضرت رقیه (س) هم محلی هایم باید پرسید؛ البته تقدیر و تشکر برخی از این مدیریت نیز بسیار پسندیده است! راستی یادت هست پارسال خانه خودمان هم چگونه تخریب شد!؟ می دانم تو در آن بی تقصیر بودی ولی ایکاش تقصیر تو بود، حداقلش این بود که ما مقصر را پیدا می کردیم!!!
آن یکی می گفت خدا را شکر که آب رودخانه به مترو سر ریز شد و ایستگاه مترو نقش پدافند غیرعامل را به خوبی ایفا کرد اما پدافندی که راه خروج آب برایش معین نشده بود به چه کار آید؟
ای آسمان، خیلی ها با اشکهایت همچون قایقرانانی قهرمان، عکس یادگاری گرفتند؛ شاید در سالهای بعد همین عکس ها را به افتخار تو در ابعاد بزرگ چاپ کنند و با افتخار پخش کنند؛ کسی چه می داند!
آسمان، تو هرچه می خواهی گریه کن و اشک بریز؛ تشدید ترافیک های بعد از بارشت را تحمل می کنیم، پر شدن تونل متروهایمان و سردرگم شدن هزاران مسافر را تحمل می کنیم، دعواهای مسئولان مان را تحمل می کنیم و ... ولی به زمین بگو حتی یکبار هم نلرزد که اگر بلرزد...
نوشته دوست وبرادر عزیزن حاج عباس جبلی http://jebelli133.mihanblog.com/