ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/7/26 5:40 عصر
1) وقتی که تفاوت ساده در حرف
کفتار را به کفتر تبدیل می کند
وقتی که تلفظ اشتباه مفهو واژها را
تغییر می دهد
باید به بی تفاوتی واژه اییی
چون نان دل بست
نان را از هر طرف بخوانی نان است
2)درد را از هر طرف بخوانی درد است
اما . . .
دریغ از درمان
که عکسش نامرد است
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/7/26 11:41 صبح
دانه دانه برایم
دانه می کنی انار را . . .
با دستانی لرزان با شور وشوقی وصف نشدنی
این محیت های بی دریغ تو مادر
مرا از پا در آورده
مهربانی چشمانت دلم را یه زانو در آورده
رویای کودکی های من . . .
مادر صبر واستقامت من . . .
این روز ها به امید حضورت روزگار می گذرانم
تمام دنیا را هم اگر بگردم چون تو برایم تکرار نمی شود
این روزها تمام شادی و غصه دلم تو هستی
1)مرا تلنگر یادت بس
تا نیلبکی از آن ساقه بردارم
وبه بیابان ها بزنم
2) وقتی که از تو می نویسم
تمام کلمات از من فرار می کنند
هیچ کس تاب وصف تو را ندار
3) همیشه بوده ای بی دریغ . . .
4) تو که آهسته می خوانی قنوتت را
میان رینای سبز دستانت دعایم کن
ئعایم کن
5)این نوشته پایان گرفت
اما . . .
6) اما . . . تو انتها نداری
7) one person you may be the worled
8) باز هم به عشق امام رضا با شماره 8 تمام کردم
دوستت دارم
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/7/25 8:36 عصر
دیدار رهبری از لشگر8نجف اشرف البته عکس بهتر پیدا نکردم. اما پشت حضرت آقا مونده اخوی.

کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/7/25 5:46 عصر
آدم ها می گذرند
آدم ها از چشم هایم می گذرند
و سایه ی یکایکشان
بر اعماق قلبم می افتد
مگر می شود
از این همه آدم
یکی تو نباشی
لابد من نمی شناسمت
وگرنه بعضی از این چشم ها
این گونه که می درخشند
می توانند چشم های تو باشند...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/7/25 3:33 عصر
امشب بیا یک سر به خوابم ماه تابان
حالی بپرس از مادر پیرت پسر جان
دیگر سراغ از ما نمی گیری کجایی؟
شاید که یادت رفته قول زیر قرآن
دست تو از وقتی به دست حوریان است
کمتر می افتی یاد این دستان لرزان
تو هم نشینی با جوانان بهشتی
لطفی ندارد دیدن ما سالمندان
شرمنده ام مادر دلم خیلی گرفته
ناراحت از دست مشو رو برنگردان
رو به سماور رو به رویایش نشسته
مادر بزرگ پیر من با چشم گریان
چیزی نمی گوید ولی از چشم هایش
می شد بفهمی در اتاقش هست مهمان
عطر عجیبی خانه را پر کرده شاید
عطر گلی باشد که مانده زیر باران...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/7/25 10:29 صبح
بعضی دردها مُسکن میخواهند. بعضی دردها درمان. بعضی دردها را نمی شود کاری کرد، اما بعضی را اگر به موقع به فکر درمانش بیفتی راه درمان دارد، یا لااقل در دراز مدت درمان میشود.
* درد هم مثل هر چیز دیگری جنس های مختلفی دارد: دردهای موضعی، درد پا، درد چشم و... اما بعضی دردها فرق میکند: درد دل، درد عشق، درد...
* درد که به سراغت آمد اگر به فکر نباشی نم نم و ذره ذره تمام وجودت را تسخیر میکند و رفته رفته تمام سلولهای دلت را خاکستر میکند و انگار که خودت را باخته باشی و کلافه شده باشی ناخواسته به سراغ درمان میروی.
* اگر زود به فکر افتاده باشی، زود به فکر درد دلت افتاده باشی، اگر این کوله بار سنگین گناه چیزی از دلت باقی گذاشته باشد میتوانی سری به کتابخانه کوچک دلت بزنی. به کتابی که مدتهاست در کنج خانه ی دلت خاک خورده پناه
ببری، به مسکن هایش، به یکی از هزار نشانه و هزار آیه اش، به آیه ی از جنس آرامش "الا به ذکر الله تطمئن القلوب"[1] به آیه ی آرامش، به آرامش روزهای کودکی ات، روزهایی که قلبت زلال بود.
* یک ماه از همه چیز، از این دنیای وانفسا دل بریدن و خود را به سرچشمهی وصال رساندن، فرصت خوبیست. با همین تن و روح آلوده، با همین دل زمینی، هنوز رغبتی هست، هنوز هم میتوان بازگشت: "توکل به خدای با عزت و
مهربان کسی که تو را می بیند، آن هنگام که بپا خاسته ای"[2]
* یک ماه فرصت داری که خلوت و تنهایی و دلت را که ماههاست از دست دادهای باز گردانی. هنوز امید داری که با همان دل زیر لب هر روز هر شام زمزمه میکنی «یا علی یا عظیم یا غفور یا رحیم » هنوز امید داری که هر روز
میخوانی «ربنا افرغ علینا صبرا ....» که تا چند روز دیگر بر آستانش بایستی و کمی سرت را بالاتر بگیری و همان کتاب هزار نشانه را واسطه قرار دهی و بگوید الهی العفو الهی العفو الهی العفو . . .
[1]سوره رعد، آیه 28
[2]سوره شعرا، آیه217 و 218
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/7/25 10:12 صبح

این عکس واسه سال 1385 9محرم یه عکس هم دارم که باید کنار همین بزارم واسه 26سال پیشه تو نشریه 34 یا 35 چاپ شد. خیلی ها تو اون عکس بودن که حالا نیستند خیلی ها شهید شدن. چن تا از دوستاشون هم رزماشون موندن
و احیانا بازماندگان شهدا . . .
ما تا آخر در مسیر شهدا می مونیم به لطف خدا
کلمات کلیدی :