سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا! از نادانی ام به تو عذر می آورم و ازسوء رفتارم از تو طلب بخشش دارم . [امام سجاد علیه السلام]

انا کنا خاطئین

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/27 9:1 صبح

باباها

بچه های خوبشان را یک جور دوست دارند

و بچه های خطاکارشان را یک جور دیگر...

 

...............

خودت فرموده بودی من و علی-علیه السلام- بابای این امت هستیم...




کلمات کلیدی :

هذا یوم الجمعه

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/27 8:59 صبح

راستی

آن پیرزن تنهایی که توی کوچه ی ما همیشه ی خدا از لای در خانه شان چشم به راه  پسرش بود

مُرد.

 راستی آن پیرزن از مسجدی های ما بود

خدا بیامرزدتش

سخت است سالها انتظار

در آخرین لحظات بستن نشریه قبل چاپ یه ستون واسه تسلیت براش زدیم

اینم قسمت آخر سال ما




کلمات کلیدی :

باران میگیرم وقتی یاد لبهای تو می افتم

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/27 8:56 صبح

یاد لب های تو می افتم

.

.

.

باران می گیرد.

 

آقای خوبم چقدر دوست داشتم عید کربلا باشم

عیدی ازت بگیرم

مولا جان  تو که باب الحوائجی

بهم عیدی بده

اگه میلاد مادرت خانم حضرت زهرا س باشه که نور علی نوره

هروقت روضه ی تو ب گوشم میخوره دلم ریش میشه آقا

تو که میدونی که از کودکی ها

از همون سالهای دور چقدر دوست داشتم

من از تو حاجت گرفتم مولا

روسیاهم نکنی

آقای من

من کربلا میخوام

کربلا . . .




کلمات کلیدی :

ای سید ما وای مولای ما .. .دعا کن برای ما

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/27 8:50 صبح

چه خوب بود نوکری! شنیدن، دویدن، امر مولا را اطاعت کردن. چه خوب بود صاحب داشتن!
حالا چه کرده بود که حسین(علیه السلام) می‌خواست رهایش کند؟ آزادی؟ چقدر دلش شکست!
تا امروز ندانسته بود یک برده است. سیاه! با بدنی بد بو و نسبی پست! که از خیلی دورها آورده‌اندش!
تا امروز نفهمیده بود یک برده است بس که حسین(علیه السلام) آقایی داشت. حالا که آن تن‌های پاک و جان‌های شریف را می‌دید که می‌روند و به خاطر دفاع از مولای او کشته می‌شوند؛ دلش می‌خواست... می‌خواست او هم خاندان بزرگ و نسب و شرافتی داشت تا مولایش به او هم اذن می‌داد.
چه کند؟ برود؟
قدم به تقاضا پیش گذاشت. تا به حال هیچ وقت پیش حسین(علیه السلام) نلرزیده بود.
اذن خواست.
شنید.
دوید.
دشمنان ریشخندش کردند!
سرش به دامن حسین(علیه السلام) بود که جان داد.
عطر خوشی از خون‌های تنش بیرون می‌زد. چه خوب بود صاحب داشتن!

 

فاطمه قنبریان – تهران

نگاشته شد بتاریخ
شانزدهم دیماه سنه هزار و سیصد و نود شمسی

ای سید ما و ای مولای ما دعا کن برای ما

صاحب این کشور تویی صاحب این انقلاب تویی

ما آنچه که باید می گفتیم گفتیم وآنچه باید انجام دادیم

انجام دادیم

بقیه شو نمیتونم بنویسم

چون دل نوشتنشو ندارم

خوشحالم که زیر لوای ولی فقیه ام هستم

خدایا صاحبمان را برسان

چقدرخوب است که آدم صاحب داشته باشد

مرا خالص کن پروردگارمن

آنوقت چه لذتی دارد

که دررکاب امامت باشی

وعشق بازی کنی

ونوکری کنی

وجان نثاری کنی

 




کلمات کلیدی :

هرکه به من میر سد .. .

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/27 8:37 صبح

هرکه به من می‌رسد، بوی قفس می‌دهد...
جز تو که پر می‌دهی، تا بپرانی مرا...




کلمات کلیدی :

باور مردادی من

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/26 4:51 عصر

تا نیایی
در باور هیچ مردادی
باران نمی‌بارد..




کلمات کلیدی :

روزه می گیرم به یاد لبهای تشنه ی مولا

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/12/26 4:49 عصر

روزه می‌گیرم
و روزهایم
ترک می‌خورند!

از تشنگی . .




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5   >>   >
قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ