ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/11/11 7:57 عصر
می دانم این را بنویسم یا نه. بگذار بنویسم. دوستی دارم که تا به حال، و مثل خیلی ها فیلم «آژانس شیشه ای» را زیاد دیده. این دوست می گوید؛ اوایل که فیلم را می دیدم همه حق را به «عباس» می دادم و «حاج کاظم»، اما چندی است که به «صاحب آژانس» و «سلحشور» و… هم حق می دهم! نظر این دوست را با دوستان دیگری هم در میان گذاشتم و راستش، دلم سوخت برای بچه های جنگ، که هر چه می گذرد، مظلوم تر می شوند. کاش شهری شدن و مدرن بودن و زندگی های اتوکشیده، نبندد دست و پای احساس را. این روزها همه دست حاج کاظم را می بینند که شیشه آژانس را شکست، اما سخن اینجاست؛ دل بچه های جنگ، یعنی اندازه شیشه های یک آژانس مسافرتی هم ارزش ندارد؟! از نسل عباس و حاج کاظم، غروب 5 شنبه ای در بهشت زهرای تهران، جانبازی را دیدم که می گفت: خیلی دلم شکسته، خیلی! بخواهم بنویسم؛ چند تا «پلاک» می شود، یک کلمه از حرف هایش، و فقط یکی از سرفه هایش. بیاییم و به قول قشنگ حاج کاظم، مهربان تر باشیم با امثال عباس.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/11/10 2:59 عصر
شمشیری که بر گلوی تو آمد
هر چیز و همه چیز را در کائنات
به دو پاره کرد:
هر چه در سوی تو: حسینی شد
و دیگر سو: یزیدی.
اینک ماییم و سنگها
ماییم و آبها
درختان ، کوهساران ، جویباران ، بیشه زاران
که برخی یزیدی
و گرنه حسینی اند.
خونی که از گلوی تو تراوید
همه چیز و هر چیز را در کائنات ، به دو پاره کرد!
در رنگ!
اینک هر چیز، یا سرخ است
یا حسینی نیست!
.
.
.
“حالا باید گفت: این بانگ آزادی…”
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/11/10 2:51 عصر
ما را پیشرفته و قوی نمی خواستند، «پنج + یک» علیه ما برنامه ها داشت اما انرژی هسته ای، حق مسلم و گرفته شده ما شد؛ طعنه زدند که در باغ شهادت بسته شده، سوز داشت اما جوشش خون نخبگان هسته ای، افتخار شد… آری! ما آن روز که در «شعب سه راه شهادت شلمچه» بودیم، «کربلای 5» آفریدیم؛ امروز که در خیبر و بدر، «ذوالفقار علی» دست «سیدعلی» است
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/11/10 2:49 عصر
گلوی اقتصاد ابلیس در گلوگاه هرمز، دست ماست. کاش اقتصاد ما خودش ترمز سیاه نفت را بکشد.
کاش سال «جهاد اقتصادی» با سیلی بر صورت تحریم تمام شود و اعلام شود: نفت ایران، فروشی نیست
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/11/10 12:38 صبح
خلاصه قصه ما و نظام سلطه این باشد: کتک مان زدند، درد داشت اما 15 خرداد شد؛ حاج آقا روح الله را تبعید کردند، جدایی داشت اما آن فرزانه دوران، امام خمینی تاریخ شد؛ به امام مان ناسزا گفتند، تلخی داشت اما 19 دی شد؛ علیه ما متحد شدند، سختی داشت اما اربعین به اربعین قیام شد؛ برادران مان را در میدان ژاله کشتند، اشک داشت اما خاک میهن لاله باران شد؛ شاه را به خوبی تحویل گرفتند، حرص داشت اما امام برگشت؛ شاه را به آمریکا راه دادند، عصبانیت داشت اما انقلاب اسلامی پیروز شد؛ به اسم خلق به جان وحدت افتادند، خطر تفرقه داشت اما کرد و ترک و لر و بلوچ و عرب و فارس، همه با هم شهید راه ولایت فقیه شدند؛ بزرگان نظام را ترور کردند، حکم زهر داشت اما ملت ما بیدارتر شد؛ علیه ما هم زمان تحریم و تهدید و جنگ راه انداختند، غصه های جورواجور داشت اما 8 سال دفاع مقدس، برگ زرین تاریخ این کشور شد؛ بعد از جنگ، تحریم را ادامه دادند، فشار داشت اما فصل ساختن کشور آغاز شد؛ تهاجم فرهنگی کردند، ضرر داشت اما فرهنگ انقلاب علیه ددمنشی حتی تا حیاط خلوت آمریکا صادر شد؛ نفوذی های خود را به بهانه اصلاحات وارد حاکمیت کردند، 18 تیر داشت اما منجر به 23 تیر شد؛ فتنه کردند، زخم داشت اما به 9 دی ختم شد؛ اسلام هراسی کردند، 11 سپتامبر داشت اما بیداری اسلامی رخ داد؛ ایران هراسی کردند، دروغ و بوق و دغل داشت اما دنیا به قدرت ایران در منطقه خاورمیانه صحه گذاشت؛ پشت سر انقلاب اسلامی، صفحات رنگارنگ گذاشتند، گلوله های نامرئی داشت اما شعار «مرگ بر اسرائیل» در خیابان های آمریکا شنیده شد؛ بنا کردند که انقلاب اسلامی، آخرین انقلاب ملت ها باشد، هجمه شان در هجوم وحشیانه تبلیغات اثر داشت، اما بیداری اسلامی به جنبش تسخیر وال استریت گره خورد؛ ما را پیشرفته و قوی نمی خواستند، «پنج + یک» علیه ما برنامه ها داشت اما انرژی هسته ای، حق مسلم و گرفته شده ما شد؛ طعنه زدند که در باغ شهادت بسته شده، سوز داشت اما جوشش خون نخبگان هسته ای، افتخار شد… آری! ما آن روز که در «شعب سه راه شهادت شلمچه» بودیم، «کربلای 5» آفریدیم؛ امروز که در خیبر و بدر، «ذوالفقار علی» دست «سیدعلی» است. ما دیری است همه جور دشمنی را از دشمن تجربه کرده ایم و تهدید و تحریم و جنگ و ترور و خون و خون دل، هیچ کدام، هرگز چیز تازه ای نیست. گلستان فتوحات ما، جملگی از بطن آتش و متن آتشفشان بوده است. گاهی صلابت خانه ها، زیبایی اش به این است که بر دهانه آتشفشان واقع شده باشد. مثل خانه انقلاب اسلامی. بعضی ها همچین گر گرفته اند با گدازه تحریم، که انگار، بار اول است، ملت رشید ایران، تهدید به تحریم می شود! بگذریم که اصولا نق نقوهای سیاسی، عمدتا کمترین هزینه ها را می دهند و نشانی سوراخ موش را عنداللزوم، زودتر از خانه خویش آگاهند! از این نیز بگذریم که الساعه، شرکت های آمریکایی، بهتر از تجار اروپایی، یاد گرفته اند که چگونه تحریم ها را دور بزنند، تا از چرخه فرصت بی مثال ایران، دور نمانند! من یکی اما هر وقت حرف تحریم دشمن پیش می آید و هر وقت که این تحریم، رنگ و بوی نفت به خود می گیرد، یاد آرزوی مهم و اقتصادی رهبر انقلاب می افتم. اینکه؛ «کاش، ما ببندیم چاه های نفت را» و عمل کنیم به شدت مضاعف به شعار اقتصاد منهای نفت. کاش در آخرای سال «جهاد اقتصادی» به جای اینکه دشمن دم از تحریم ما بزند، همین دم زدن های عمدتا بی اساس را، سبب خیر دنیا و آخرت خود کنیم و نفت مان را، خودمان تحریم کنیم. یعنی که نفت داریم، اما بنای بر فروش نداریم. ایران هسته ای، ایران 9 دی، ایران قدرت برتر خاورمیانه، ایران نانو تکنولوژی، ایران ماهواره امید، ایران موشک همه جاپیما… این ملت و این دانشگاه و این نخبگان و این جوشش خون دانشمندان و این روحیه های هنوز هم جهادی، من و تو و ما، چه خوب اگر عدو را این بار با دست خود، سبب خیر کنیم و جامه عمل بپوشانیم به مهم ترین آرزوی اقتصادی رهبرمان. دشمنی که من می بینم، باید تحریم نفت خام را از خود ما یاد بگیرد!! از خودهای شان بود که نوشته بود: «غرب، اینقدرش را عقل دارد که لحظه عمل، رگ حیات خود را قطع نکند… توخالی و بیشتر سیاسی است طبل تحریم!»
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
گلوی اقتصاد ابلیس در گلوگاه هرمز، دست ماست. کاش اقتصاد ما خودش ترمز سیاه نفت را بکشد. کاش سال «جهاد اقتصادی» با سیلی بر صورت تحریم تمام شود و اعلام شود: نفت ایران، فروشی نیست! این را فقط برای تو می نویسم، باشد که دشمن نخواند؛ مطابقت دادم هر 2 تمثال را و خط و خطوط پیشانی را… «این عمار» نتوانست اندازه اقتصاد متکی بر نفت، غم بنشاند بر چهره «آقا». کاش غیرت ملی کنیم و دوشادوش همت مسئولین، قشنگ و باشکوه تمام کنیم سال «جهاد اقتصادی» را. این «سعی» به «صفا»ی لبخند «آقا» می ارزد، و دشمن به خود می لرزد، اگر که نفت ایران در قلک خاک تفت خودمان پس انداز شود. هم الان دنیا، جمهوری اسلامی را بیش از نفت، به انرژی هسته ای می شناسد. نه اکتشاف خاک، که کشف استعداد نخبه ایرانی.
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
اینجا «9 دی» یعنی: «ببندیم چاه های نفت را»…. نامه تمام! والسلام!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/11/9 3:40 عصر
صبر کن سهراب !
گفته بودى قایقى خواهى ساخت ...
قایقت جا دارد ؟
من هم از همهمهی اهل زمین دلگیرم ...
همینجوری!
خواستم بگویم
بعضی وقت ها
حالم از nدنیا بهم می خورد ...
در جریان باشید :)
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 90/11/8 1:38 عصر
کلمات کلیدی :