ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/1/6 1:23 صبح
بیشتر از واقعیت
تو را میان این کلمات
نَفَس کشیدم
زندگی کردم
و باور کردم
.
.
.
می روم
اما هنوز هم
دلم روشن است
که روزی از زوایای گریه هایم ظهور می کنی...
با مهر
به تو که مخاطب خاص اغلبِ این نوشته ها بودی
و به آنها که صبورانه همراهیم کردند.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/1/6 1:20 صبح
داشتم از روضه برمیگشتم خانه. یک غذای نذری اضافه هم برای مادرم گرفته بودم. مادرم خیلی قیمه دوست داشت. بوی قیمه فضای اتوبوس را پر کرده بود. موقع پیاده شدن راننده گفت: «قیمه امام حسینه؟»
کمی مکث کردم؛ بدون هیچ حرفی قیمه را به او دادم و پیاده شدم. تمام طول کوچه را به مادرم و حرفش فکر میکردم. «حتی اگر شده یک دانه برنج از غذای هیأت را به نیت شفا برای من بیاوری، بیاور.»
واردخانه شدم. با تعجب نگاهی به مادرم و ظرف های قیمه اطراف او انداختم.
«گفتم یک دانه برنج نه یک دیگ برنج!»
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/1/6 1:18 صبح
شب عاشورا، هیچ مجلس روضهای نرفت. کنار گهواره نوزادش نشست، تا صبح به او زل زد و اشک ریخت.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/1/5 11:32 عصر
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم میشکند.
*********************
دستها می سایم
تا دری بگشایم
به عبث می پایم
که به در کس آید
در و دیوار بهم ریخته شان
بر سرم میشکند.
.......................................
خواب در چشم ترم می شکند.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/1/5 11:30 عصر
.....از رو نمیرم ....دوس دارم وقتی دلم تنگ ت شد ...صداتو بشنوم
پ . ن: برای خودم
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/1/5 11:18 عصر
معاویه، صعصعه بن صوهان که یکی ازیاران علی بود را احضار کرد وبه او امر کرد که علی را لعنت کند.
صعصعه گفت: من بر فراز منبرودر برابرهمه ،علی را لعن میکنم.
معاویه با خوشحالی او را روانه مسجد دمشق کرد،صعصه بر منبر رفت وگفت:
معاویه که خود را خلیفه خوانده به من گفته که پسر عم رسول،علی را لعن کنم. پس لعنت خدا بر او باد.
همه گفتند:آمین.
معاویه چون ماجرا را فهمیدبا عصبانیت گفت:او کسی جز من را لعن نکرده است.
پس صعصه را به بحرین تبعید کرد.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/1/5 9:48 عصر
ای اشک ها بریزید
ای دلم بلرز
دلم هوای گریه کرده است . . .
پنج شنبه رفتم پیش جواد داداش دلم خیلی گرفته بود
زیارت عاشورا مثل همیشه
ومثل همیشه درد ودل.
سری هم به موزه شهدا زدم.
دلتنگ بود
سرخاک استاد عشق شهید چمران
وشهید سید احمد پلارک عزیز شهید رضا کریمی نژاد دوست برادرم
والبته دوستانی که ملاحظه میفرمایید.
شهید نورکامی پدر دوست عزیزم و همه دوستان شهیدم
کلمات کلیدی :