سفارش تبلیغ
صبا ویژن
گنجی سودمندتر از دانش نیست . [امام علی علیه السلام]

آهای پارس بلاگی ها اینجا اشک هایی را برایتان پست کرده ام

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/11/8 4:37 عصر

 

 



مـــی گویــــند ...

گلـــوله پـــشت گـــلوله خوردی

تا قـــد بکـــشی

پدرم در قــــاب عکــــس های خانه

دنــــبال استــــخوانت مـــی گشت

آدم تــــوی عکس هــــیچ وقت پـــیر نمی شود

امــا تــو تا استـــخوان ترکانــدی

پدرم ســفید شد و به خواب رفـت

شـاید برای یک بــار خــوابت را ببــیند ...



پ...ن : ســـخت است تمام حرفـــهای نا گفته ات را به یکباره بگــویی...




کلمات کلیدی :

حال من خوب است اما با تو بهترمی شوم

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/11/5 10:47 عصر

حال من خوب است اما با تو بهترمی شوم      آخ، تا می بینمت یک جور دیگر می شوم

با تو حس شعر در من بیشتر گل می کند        یاسم و باران که می بارد معطر می شوم

در لباس آبی از من بیشتر دل می بری           آسمان وقتی که می پوشی کبوتر می شوم

آن قدرها مرد هستم تا بمانم پای تو               می توانم مایه ی گهگاه دلگرمی شوم

میل میل توست اما بی تو باور کن که من         در هجوم بادهای سخت، پرپر می شوم




کلمات کلیدی :

مثنوی از رفیق شفیقمان علی اکبر فرهنگیان شعر فتنه 1388

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/11/4 9:8 عصر

 

بعضی اوقات آدم ها روزی شون دوستان خوبه. سالها بود که از علی اکبر خبری نداشتم. روزگار طوری شد که بعد از 8سال به واسطه شخصی که با اونم به طور جالبی آشنا شدم علی اکبر فرهنگیان رو مجددا ملاقات کردم. اینم شعر برگزیده 9دی

بعد از سده ها آمد ازنسل علی مردی

مردی که صدایش شد لبریزهماوردی

 

حلقوم جهانی شد آبستن صد فریاد

آغاز شد این قصه از پانزده خرداد

 

بی ترس کفن ها را درواقعه پوشیدیم

از غیرت رگهامان چون رود خروشیدیم

 

گفتیم ازین موضع کوتاه نمی آییم

با قوم ولی نشناس ما راه نمی آییم

 

آنقدر خطر کردیم در معرض طوفان ها...

تا آن که گذر کردیم از قعر زمستان ها

 

آنقدر جوان دادیم...تا پیر زمان آمد

در باغ پر از لاله آن سرو چمان آمد

 

آن سروقد وقامت باغمزه قیامت کرد

برامت اسلامی تابود امامت کرد

 

تا بود...جهان مست ازعطر نفس او بود

با دشمن خود حتی در معرکه یک رو بود

 

***

 

یکباره غروب آمد خورشید مهاجر شد

تا آن طرف دنیا خورشید مسافر شد

 

***

 

آن روز دل دنیا پرشور و حسینی بود

جانها همه بی تاب و درسوگ خمینی بود

 

دیدیم ولایت را در یار خراسانی

خورشید نمایان شد بعد از شب بارانی

 

میثاق خمینی را با خامنه ای بستیم

تا لحظه جان دادن با خامنه ای هستیم

 

هیهات...ازین موضع کوتاه نمی آییم

با قوم ولی نشناس ما راه نمی آییم

 

ما مست می عشقیم چون خامنه ای ساقیست

تا مست می عشقیم هشیاریمان باقیست

 

انگور نمی خواهیم منشور کلامش هست

گمراه نمی گردیم تا نور کلامش هست

 

مشمول هدایت ما مصباح هدایت او

محتاج بصیرت ما مفهوم درایت او

 

حاشا که ازین مولا ما روی بگردانیم

بر خرمن نااهلان چون صاعقه می مانیم

 

از دست کسی جز او ماباده نمی نوشیم

در زیر لوای او سرباز کفن پوشیم

 

این خط ونشان ماست...این قرن زمان ماست...

ما حزب خدا هستیم...پیروزی از آن ماست

 

هیهات...ازین موضع کوتاه نمی آییم

با فتنه دجالان ما راه نمی آییم

 

ای قوم حسدورز و مرعوب و دغل پیشه

شیران همه بیدارند در چارسوی بیشه

 

این بیشه شیران است این مهد دلیران است

کوفه نشود اینجا...این کشور ایران است

 

دل خسته شدیم از بس صد رنگ شدید ای قوم

هی رنگ عوض کردید بد رنگ شدید ای قوم

 

جمعید به خود مشغول پیوسته پی مجهول

بر منصب بی عاری هستید کمی مسئول

 

بیدید که با بادی سرگشته و لرزانید

گردید که با بادی حیرت زده می مانید

 

دیریست که بیمارید از بس پی دینارید

آشفته بازارید از بس پی دینارید

 

یک عده تان ناصاف... یک عده تان حراف...

یک عده تان مفتون...رو‍?یازده...خالی باف!

 

دیدید که بی چیزید عاشور بپا کردید

بر خیمه زدید آتش ناجور خطا کردید

 

تا هلهله ها کردید بیداریمان دیدید

روزنهم دی شد بیزاریمان دیدید

 

هیهات...ازین موضع کوتاه نمی آییم

بافتنه دجالان ما راه نمی آییم


ای کاش همین گونه درکرب وبلا بودیم

ای کاش که سرباز شاه شهدا بودیم


هفتاد و دو تن حالا هفتاد و دو میلیونند

هفتاد و دو میلیون تن درمعرکه مجنونند




کلمات کلیدی :

آدم است دیگر.... از درد دریا هم می شود.... اما لب تر نمی کند!

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/10/25 2:31 عصر

آدم است دیگر....

از درد دریا هم می شود....

اما لب تر نمی کند!




کلمات کلیدی :

هم نام ِ حضرت ِ مجتبی که باشی؛ تا ابد، غربت عجین توست

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/10/19 11:9 عصر

فرزندان وارثان ِ پدرانند

اینجا امّا میراث ِ اسارت ِ 19 ساله ی سامرّا؛

اسارت ِ 1143 ساله ی حضرت ِ وارث است ...

اللهمّ فکّ کلّ اسیر

 

 

تنگنای سامرّا یا پهنای عالم فرقی نمیکند!

از جنس  ِ پرواز که باشی؛

قفس؛ همیشه زنجیر است!

 

 

اسارت اما،

جنسش زینبی است

 




کلمات کلیدی :

انتشارات کتاب ابرار

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/10/3 10:22 صبح

 

 سلام

1)هرکاری با انگیزه ای آغاز می شود و هر انگیزه ای از دل سبکی از یک زندگی بر میخیزد.قصه ی کتاب ابرار قصه ی کسانی است که سینه های شان برای هوایی تازه می تپد.قصه ی آدم های کوچکی است که آرزو دارند برج بلندی بسازند تا دیگرانی از جنس خودشان خورشید را با سر انگشت اشتیاق لمس کنند و دست روزگار آن ها را طوری پروریده که دل در گرو علم و ادب و هنر و فرهنگ داشته باشند.

در روزگار تخصص و شاخه شاخه شدن گردآوردن و پرداختن به این همه محبوب جز به تدبیر نشر و گسترش امکان نمی یافت. پس ما نیز عزم خود را برای پای نهادن در این راه جزم کردیم.

مخاطبین و مولفین گرانقدر، کتاب ابرار همواره تلاش خواهد کرد تا بهترین مطالب را برگزیند و با بهترین کیفیت آن ها در اختیار اهلش قرار دهد و در بازار زدگی اهل فرهنگ بر شعار خود درستکاری در انجام کار درست پای خواهد فشرد.

دست استمداد ما همیشه به سوی شما بلند است. پس با نگاه سازنده خود دستگیر ما در مسیرمان باشید.

2) به لطف خدا اولین کتاب نشرمون با قلم استاد بزرگوار جناب آقای محمد علی گودینی با عنوان پر طلا به چاپ رسید.




                       محمد علی گودینی در محضر حضرت آقا کتاب ابرار  

 

از همین مولف کتاب گیس دراز و ریش داراز نیز در دست چاپ می باشد. ضمنا کتب دیگری با نام های انگورهای هزار مسجد،نویسنده محمد رضا ضیغمی، آخرین پیامبر الهی، محمد رضا اصلانی، مهمانی خانم هادیان، جنگ جهانی جمعیت برادر ارجمندم صالح قاسمی، دیگر اهالی قلم در دست چاپ است.

رضا شاعری، کتاب ابرار، کانون فرهنگی هنری ابرار، 

 




کلمات کلیدی :

یک دیالوگ از فامیل دور

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 92/10/2 3:12 عصر

 

یکی از دیالوگ های خیلی زیبا بین فامیل دور و آقای مجری در برنامه نوروزی کلاه قرمزی:

    آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟

    فامیل دور: واسه بهار. از در بسته دزد رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه. وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر می‌کنه یکی هست که در ُباز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون ‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه. در باز ُ کسی نمی‌زنه. ولی در بسته رو همه می‌زنند. خود شما به خاطر این‌که بدونی توی این پسته دربسته چیه، می‌شکنیدش. شکسته می‌شه اون در. دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه. یه سری از دل‌ها درشون بازه. می‌فهمی تو دلش چیه. ولی یه سری از دل‌ها هست که درش بسته ‌اس. این‌قدر بسته نگهش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.

    آقای مجری: در دل آدم چه‌جوری باز می‌شه؟

    فامیل دور: در دل آدم با درد دله که باز می‌شه




کلمات کلیدی :

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >
قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ