سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا کس که با نیکویى بدو گرفتار گردیده است و بسا مغرور بدانکه گناهش پوشیده است ، و بسا کس که فریب خورد به سخن نیکویى که در باره او بر زبانها رود ، و خدا هیچ کس را نیازمود چون کسى که او را در زندگى مهلتى بود . [ و این گفتار پیش از این گذشت ، لیکن اینجا در آن زیادتى است سودمند . ] [نهج البلاغه]

پاداشی از خداوند

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/6 12:42 عصر

نبودنش باورنکردنیست، در هر جلسه‏ ای که تشکیل می‏ شد بعید بود که با حضورش محفل ما را گرم نکند،

با کهولت سنی که داشت همیشه سرزنده و بانشاط بود، حتی جراحی‏ های قلب و پادردش سر تعظیم بر اراده و اعتماد بنفسش فرود آورده بودند.

با اکثر کسبه خوش و بش می‏کرد و از احوالاتشان جویا می‏ شد، به نحوی که مسیر 5 دقیقه‏ ای منزل تا مسجد گاهی بیش از نیم‏ساعت به طول می‏انجامید، خیلی‏ ها مشکلاتشان را با او در میان می‏ گذاشتند و او اگر کاری از دستش برنمی‏امد شنونده‏ ای صبور بود و فقط می‏گفت به "خدا توکل کن"

هر وقت از سنگ انداختن‏ های بعضی مردم در امورات جاری مسجد و کانون پیش او گله می‏ کردیم می‏گفت "به حال خودشان رهایشان کنید، اینان از حقارت خود اینگونه سخن می‏ گویند، شما یقینا خوب کار می‏ کنید و فقط به خدا توکل کنید"

در هر محفلی که بود حمایت قاطع و خالصانه خود را از فعالیت‏ های فرهنگی در زبان و عمل ابراز می‏ کرد و نواقص و انتقادات خود را بسیار با روی خوش به ما اعلام می‏ نمود.

از هیچ کسی نشنیدم که او را عصبانی و خشمگین دیده باشد. با کسانی که جنبه داشتند مزاح می‏ نمود و آنها را به خنده وادار می‏ کرد، با کوچک و بزرگ، هریک به شیوه‏ ای ارتباط برقرار می‏ کرد و در یک کلام همه دوستش داشتند.

یاد مسجد حمزه(ع) برای من بعد از حاج آقا امامی، با حاج آقای رحمانی گره خورده، با اینکه حج نرفته بود اما می‏ دانم تمام خصایص یک حاجی واقعی را در عمل و گفتار داشت. همیشه در پایین‏ ترین جای مسجد می‏ نشست و به امورات مالی مسجد رسیدگی می‏ کرد. هرجا به حضورش نیاز بود، آنجا بود، بسیاری از بینوایان و خانواده‏ هایی که مشکل مالی داشتند به واسطه او مشکلشان حل می‏شد.

به راستی او از خدای خویش در این دنیا پاداش گرفته بود و آن محبوبیت میان خلق خدا بود. "ان الذین ءامنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن وداً"(آیه 96 سوره مبارکه مریم) هنگامی که با خبر شدیم او از این دار فانی بال گشوده و رفته با کمترین صرف زمانی دوستان و آشنایان از هر صنفی گرد او جمع شدند و برایش از خداوند متعال آمرزش طلبیدند و او را به خاک سپردند، این نشان از محبوبیت او در بین تمام مردم محله داشت.

او به تمام معنا خادم مسجد و بندگان صالح خداوند بود و امید آن داریم تا خداوند با خادمین واقعی خانه خود او را محشور کند.

"کل نفسٍ ذائقه الموت" (آل عمران 185) همه رفتنی ‏اند و آنچه مهم است اینست که او در بهترین روزهای خدا، جمعه، همزمان با شهادت امام جواد علیه السلام به رحمت خدا رفت، روحش شاد و یادش گرامی.

 
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 22 آبان 1390 توسط: عباس جبلی  



کلمات کلیدی :

مرد برای هضم دلتنگیاش . .. .2

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/5 7:40 عصر

 

اگه خیال تو همش باهام نیس

خلوتمو چرا خراب می کنن؟

چرا راننده تاکسیا همیشه

دوتا کرایه رو حساب می کنن؟

 

اگه خیال تو همه ش باهام نیس

چرا قدم زدنهامو کش می دم؟

چرا غروبا که میرم کافی شاپ

میرم دوتا قهوه سفارش میدم؟

 

دورو برم پره از آدمایی

که داد درد مشترک میزنن

قصدی ندارن ولی با کاراشون

زخمای کهنه مو نمک می زنن

 

گفته بودم گریه بده واسه مرد

غرور زیادش خوبه کم نمیشه

مرد واسه بستن بند کفشش

پاشو بالا میاره خم نمیشه....

یاعلی مدد...

حامد عسگری




کلمات کلیدی :

زخم کهنه

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/5 1:20 عصر

 

 

به سلام حضرت رضا که نگاه کنی می بینی با شهادت آغاز شده 

"السلام علیک یا علی بن موسی الرضا . . .اشهد انک قد اقمت الصلوه و . .."

این چه ظلمی ست که بر تو رفته است و دشمن با تو چه کرده است که ما از ورای صد ها سال، وقتی در کنار ضریح عشق آفرینت زانو می زنیم، باید شهادت دهیم که تو اقامه نماز کردی و ایتای زکات!

باید شهادت دهیم که تو امر به معروف و ناهی از منکر بودی. این چه شهادتی است که مظلومیت تو در آن موج می زند!

مگر نه اینکه تو خود نماز مجسم بودی؟ مگر نه نماز در دست های تو قامت می بست؟

مگر نه قیام و قعود جهان، چشم و گوش به مکبر مژگان تو دوخته بود؟

مگر نه اینکه سجود، تموج دل دریایی تو بود؟

مگر نه معروف، رضای تو بود و منکر، خشم و غضب تو؟

مگر نه اینکه شما جایی میان خالق و مخلوق بودید و واسطه فیض؟

"نزلوا عن الربوبیه و قولوا فینا ما شئتم" مگر کلام شما نبود؟

پس چیست راز اینگونه سلام گفتن بر تو؟

راز شهادت به اقامه نماز تو ایتای زکات تو؟راز شهادت به عبادت تو، تارسیدن به سر منزل یقین؟ توان دریافتن این راز در دست های ما نیست.

اما پیداست که این راز تنها راز تو نیست. راز پدران و فرزندان و شماست..

پیداست که سرچشمه این راز در محراب مظلومیت علی ست. آنجا که شهادتش در محرا ب مردم مرعوب وگنگ را به تعجب واداشته بود که مگر علی نماز می خواند؟؟

راز این جنس همان رازیست که  با جگر سوخته امام حسن (ع) به طشت می ریزد، اما دلی نلرزید و هیچ اشکی . ..

واز همان رازیست که جگر گوشه رسول الله بر سر نیزه ها خارجی معرفی شد هجوم بی رحمانه سنگ از بام های ضلالت و جهالت و کنگره های قساوت بر هویت خورشید تکرار می گردد. و همان رازیست که رقیه سه ساله با ناله جانسوز و کوکانه اش گفت من الذی ایتمنی

وهمان رازیست که قاسم جوان وقتی از اباعبدالله اذن جنگ گرفت و او پرسید از قاسم که مرگ را چگونه می بینی؟؟ و پاسخ داد اهلا من العسل؛ "شیرین تر از عسل"

و همان رازیست که که غیرتمندانه عباس بن علی سر می داد تا شاید دلی بیدار شود و بفهمد:  انی احامی ابدا الدینی(بر همه روشن بود که او اینچنین است اما . .. )

واین غربت جهانی توست که امروز هم فرزندت مهدی آن را به ارث برده

اما تو حبیب داشتی که برایش نامه بنویسی وبگویی : من الغریب الی الحبیب

و با جان و دل در رکاب تو حاضر شود

تو حر داشتی که حتی لیا قت توبه داشته باشد و به آغوشت باز گردد با شرمساری با چکمه هایی بر دوش با تضرع تازه آنجا بود که حر واقعی شد

تو همچون زینب داشتی که آقازاده هایش را به قربانگاه عشقت هدیه کرد و بر سربالین فرزندانش هم نیامد مبادا . . .

تو برادری همچون عباس داشتی که شام تاسوعا به برادرانش امر کرد فردا نوبت ماست نوبت علمداریست، نوبت جان نثاریست، نوبت امتحان است؛ مبادا فردا مولایمان تنها بماند تا ما هستیم نباید فرزندان زهرا سلام الله به میدان بروند.

تو یارانی داشتی خدایی الهی و در یک کلام (حسینی) که شب آخر، شام تاسوعا بر سر زودتر به میدان رفتن دعوا داشتند و مصداق السابقون والسابقون بودند. در خیمه اصحاب، حبیب که به یاران وفادارش می گفت دوستان فردا مبادا از بنی هاشم کسی به میدان برود؛ باید ما برویم اول از همه ما می رویم؛ ما که شهید شدیم در رکاب اربابمان آنوقت نوبت بنی هاشم است تا ما هستیم چرا پسران علی کشته شوند چرا فرزندان رسول الله؟؟ همه عهد وپیمان بستند همه و همه .. .

با این فهم کم چه بگویم از دریای بی کران عاشورایت. فقط می توانم بگویم

یا ابا عبدالله فرزندت صاحب الامر یارانی چون حبیب ندارد. یاران مهدوی ندارد.کسانی را ندارد از مقربون باشند ..   یابن الحسن مولایم، شرمنده ام که فقط نام منتظرت را با خود دارم.شرمنده ام،نام هییت مان هم منتظران مهدی(عج)است. اما شما یارانی همچون مسلم بن عوسجه که هزار بار هم برای تکه تکه شود باز هم از اصحابت هست ویا روفاداراست می خواهی و حبیب. نه محبانی چون ما.

چند روز پیش شعری خواندم که بی شک حال و روز من و امثال من است و حسن ختام حرفم

در نامه نوشتند که از یک مشتند

گفتند که هم بیعت او هم مشتند

ای منتظران ! حسین را روز دهم؛

جمعیتی از منتظرانش کشتند

و این همان رازیست که کج فهمان به امام ساجدین گفتند تبدار کربلا ومریض که خودشان بودند ودر گریه ها و مناجات های امام سجاد موج می زد.

وهمان رازیست که امام باقر را بی هیچ دغدغه و واکنشی از میان مردم می رباید.

و همان رازیست که صادق آل محمد را به محو گذشته های محرف و غبارآلود صرف کرد. و رازیست که بر جنازه ستم کشیده امام صابر(ع) امام کاظم فریاد می کند:"هذا امام الرفضه". دشمن چه کرده است با آل الله؟ چه تصویری از شما در ذهن عالمیان کشیده است که ما شیعیان هم از ورای صدها سال، باید به نماز خواندن و زکات دادن شما گواهی دهیم؟؟

این است که در زمان شهادت  اباعبدالله که ولایت عشق است وتجلی اسما الهی بر زمین، اشک چشمانمان خشک نمی شود و سنگینی غم جانمان کاستی نمی پذیرد.

 

خدا ظهور قائمتان را نزدیک فرماید تا این زخم کهنه چند ساله را مرهم و درمانی جانانه باشد. . .. "آمین"




کلمات کلیدی :

من او

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/4 8:54 عصر

 

تنها بنایی که اگر بلرزد محکمتر می شود ، دل است.

من او/امیر خانی

(این روزها برای بارچهارم دارم می خوانمش)

 




کلمات کلیدی :

بوی سیب . . .

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/4 8:50 عصر

 

 

رد پای آشنا ...

حال و هوای آشنا ...

بوی آشنا ...

انگار یک نفر، از این کوچه های تنگ و تار عبور کرده است ...     س

و سیب چیده است تمام راه را ...

بویش را استشمام نمی کنی؟!!

 

 

 

   پ.ن: بیرق عزایت که بالا میرود، یعنی دیگر تو صاحب خانه ای ...


 




کلمات کلیدی :

شهید جواد شاعری

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/3 1:30 عصر

 

شهید جواد شاعری

 

این عکس هارو حاج محمد رضا واحدی(داماد) گرفته کلی عکس از شهید هست که در حال نمایش حرکات رزمی و تمرین و غیره است.

آقا هم رزمان شهید بیخود بهش نمی گفتن جواد چریک.

 

شهید جواد شاعری

حالا که آمده ای

بگو

آیا نشانی یا ردپایی از آنان ندیده ای؟؟؟

آنان که بعد از سال ها

فقط پلاکشان راآوردند یا نیاوردند

نه پلاکی نه .. ..




کلمات کلیدی :

خانم معلم

ارسال‌کننده : رضا شاعری در : 90/9/3 1:22 عصر

خانم معلم روی تخته سیاه

جدول ضرب را کشید

واو توی دفترش خانم معلم را




کلمات کلیدی :

<   <<   6   7      >
قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ