ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/2/12 12:6 صبح
بِسمِ الله الرّحمنِ الرّحیمِ
وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَأَسِیراً
و (آنها) که غذایشان را با آن که نیاز دارند، به فقیر و یتیم و اسیر میدهند.
....
فقیریم؛ دستهای خالیمان را ببینید ....
یتیمیم؛ یتیمٌ اِنقَطَعَ عَن اِمامِه .....
اسیریم؛ پا در همه غل و زنجیرهای دنیایی ....
ف ق ی ر ایم ...
ی ت ی م ایم ...
ا س ی ر ایم ....
در را باز کنید بانو ....
دعانوشت: شفاعت بانوی دو عالم نصیبتون
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/2/12 12:3 صبح
دلتنگم و پر از غم
و به گناه ناکرده مجکومم
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/2/9 8:39 صبح
خدا توفیق بده 21دوباره بریم.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/2/8 10:29 صبح
دیشب مراسم بیت با سخنرانی ایسگاه به ایستگاه آقای علی اکبری در باب نماز شروع شد
برش های زندگی حضرت زهرا (س) و ارتباط قلبی و معنوی ایشان با نماز که بین دو نماز مغرب وعشا هم به لقل اللله پیوستند
شهادت مولا در نماز واین افتخار حضرت مادر است . . . شب عاشورا اباعبداله از سقای آب وآیینه خواست تا مجال بگیره برای عبادت وشب تا صبح پسر فاطمه مناجات کرد
واین افتخار فاطمه ست
در حین رزم در میدان نماز اباعبدالله ذکر میگفت وقتی تیر به سینه ی مبارکشون خورد خم شدند واین رکوع اباعبداالله بود . ..و اما وقتی از اسب به زمین افتادند .. . السلام علی الخد التریب(سلام برگونه هاس خا ک آلود) واین سجده ی اباعبدالله بود .. .
و این برش ها به عملیات کربلای 5 رسید و رمز یا زهرا ودلهای حضرت زهرایی و دل من رو حسابی هوایی میکرد این هفته که کلا خودم داغون اون نوشته های (غیر وصیت نامه) بودم اون مناجات و اون درد ودل وتاسف خوردم به حال خودم وغبطه به حال شهدا . . .حال دوباره دیشب با صحبتهای آقای علی اکبری مشتعل شد . ..
کانال ماهی و جسم های نیمه جان و نماز صبح در حال احتضار واین تصویر عاشقان حضرت مادر است . . . و با شعرهای سلحشور . ..
بانو! بگو ز لطف زمین و زمان به تو
از لحظهی توسل رزمندگان به تو
آنان که قلبشان ز تو رخصت گرفته بود
سربندشان به نام تو زینت گرفته بود
از لحظهای بگو که شلمچه غرور داشت
صدها محبّ فاطمه در آن حضور داشت
پانوشت:
چفیه و سربند را که بست،
تا بوی سیب در دل سنگر شروع شد،
رفتند دسته های عزایی که راهشان
با « انتقام سیلی مادر » شروع شد
در موج خون به سمت حرم سینه زن شدند
رنگین شد این غزل دم آخر، تمام شد
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/2/8 10:7 صبح
شعر شام شهادت حضرت مادر .. .
اونی که خاک گلمُ
تو کربلا سرشته بود
رو پیرهنای شهدا
این جمله رُ نوشته بود:
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
***
فاطمه مادر شماست
قسم به خون پاکتون
پلاک خونهی خدا
شکستهی پلاکتون
با ذکر یا زهرا مدد
رو خاک جبهه افتادین
با قطرهقطره خونهاتون
این جمله رُ یادم دادین:
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
***
بعضیاتون که رفتید و
نیومده پیکرتون
میخواستین اینجوری بشه
شاید مث مادرتون
سفارش شما به ماست
جون شما جون امام
تو وصیتنامههاتون
همیشه بوده این کلام:
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
***
محاله که بعد شما
رو خونتون پا بذاریم
به فاطمه محاله که
علی رُ تنها بذاریم
چی میشه که همین شبا
با همهی سینهزنا
یه شب جمعه بخونیم
با رهبرم تو کربلا:
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرم
میروم تا انتقام سیلی مادر بگیرماینها گذشت ...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/2/8 10:2 صبح
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید از آن «در» شروع شد
مادر به او که پیرهن کهنه را سپرد
دل شوره های زخمی خواهر شروع شد
باور نداشت آتش آن اتفاق را
تا عصر روز حادثه باور شروع شد
جمعه حدود ساعت سه بین قتلگاه
تکرار قصه ی در و مادر شروع شد
اینجا بجای میخ در و قامتی کبود
اینبار جنگ خنجر و حنجر شروع شد
زینب! بلند گریه کن اینجا مدینه نیست
حالا که سوگواری حیدر شروع شد
نه باورم نمی شود این سطر از لهوف
والشمرُ جالسٌ ... خنجر ... سر ... شروع شد
می خواستم تمام کنم شعر را، نشد
یک غم تمام شد، غم دیگر شروع شد
خورشید روی نیزه شد و آسمان گرفت
زینب گریست ... خنده ی لشکر شروع شد
یا صاحب الزمان! غم تو نانوشتنی است
بگذار بگذرم ...
اینها گذشت ...
چفیه و سربند را که بست،
تا بوی سیب در دل سنگر شروع شد،
رفتند دسته های عزایی که راهشان
با « انتقام سیلی مادر » شروع شد
در موج خون به سمت حرم سینه زن شدند
رنگین شد این غزل دم آخر، تمام شد
شعر از محمد میرزایی
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رضا شاعری در : 91/2/8 12:20 صبح
پُر میکند خاک از حضورش ساغرش را
سرشار از گُل میکند پا تا سرش را
آن روز حتی آفتاب روشنیبخش
حس میکند دستان سایهگسترش را
دیگر نیازی نیست جبریل غزلها
پنهان کند در بال، پرواز پرش را
حظ میبرد جان لحظهلحظه از حضورش
حس میکند دل لحظهلحظه محضرش را
میآید و میآورد از سمت یثرب
همراه خود عطر دعای مادرش را
آن مادری که مثل چشمه مثل رود است
از دامن خورشید ما تُهمت زدودهست
یعنی که گفتند ابتر است اما چنین نیست
انگشتر پیغمبر ما بینگین نیست!
اکنون خدا را شکر بی کوثر نماندیم
این انقلاب ماست ما ابتر نماندیم
امروز در بیروت نسل تازه داریم
در غزه از روح حماس آوازه داریم
بانو! جوانانت خط شب را شکستند
با راه فرزندت خمینی عهد بستند
لب تر کنی در معرکه جان میسپارند
ای هاجر! اسماعیلهایت بیقرارند
ای نور تو شمع دلافروز پیمبر
مزد عبادات چهل روز پیمبر
با آن جلالت پای پر آماس؟ آری
دستان پینهبسته و دستاس؟ آری
بانو چقدر این سادگی را دوست داری
پیش از سفر آمادگی را دوست داری
بس کن! چقدر از حسرت دیدار گفتن؟!
وقت دعا «الجّار ثم الدّار» گفتن؟!
رفتی و عمر عشق را کوتاه کردی
رفتی علی را همنشین چاه کردی
امشب بیا و مرتضی را یاوری کن
زینب پریشان است زهرا مادری کن
آخر جگر از ماتم تو لختلخت است
آه ای شهیده غسل بازوی تو سخت است
صبرم ز کف رفت از غم بازو! بمیرم
من ماندم و خونابهی پهلو! بمیرم
امشب علی اندوه و رنجش قدر کوه است
از بس که تشییع جنازه باشکوه است!
جسم تو را شب میبرم بیرون ز خانه
یعنی به دور از چشم مردم، مخفیانه
سلمان! اباذر! آتش از دلها بگیرید
امشب سرِ تابوتِ زهرا را بگیرید
سخت است صحبت از قضایا با محمد
این مرتضی و این امانت یا محمد
امشب علی دُختِ شما را بازگرداند
آری امانت بود زهرا، بازگرداند
شعر محمد جواد زمانی
کلمات کلیدی :